داستان دختر کوچک اما بااستعداد

Posted on at


دردهکده باریکی واقع دریایی کوچک دختری کوچک همراه فامیل خود زندگی میکرد فامیل شان متشکل بود از پدر ومادر وی دوخواهر ویک برادرش :از میان سه خواهر وی بااستعدادترین دختر شان او بود دراول زندگی خود او دچار مشکلات وتلخی های زیادی شد درسن چهار سالگی پدر خودراکه نان آور خانه شان بود  از دست داد آنها از یکطرف به سوگ پدر خود میسوختند وازطرف دیگر کسی رانداشتند که خرج خانه شان را درآورد این بود که برادر بیچاره اش مجبور شد تاکه مکتب خودردرصنف هشتم رها کند وبخاطر که پول نداشت که پاسپورت بگیردغیر قانونی به کشور دیگر مهاجرت کرد بعد از ده روز او رسید. در این مدت آنها رنج زیادی را متحمل شدند. دختر کوچک به سن پنج سالگی به مکتب رفت بااین که بسیار خورد بود او به خوبی مکتب را پیش میبرد دختر معصوم در مکتب دو همصنفی شیطان صفت داشت که میخواستند با حیله وفریب شان اوراازدرس باز دارند اما چونکه دختر کوچک زیرک ودانا بود آنها به حیله وفریب خود ناکام ماندند بااین خوردی اش باز هم دلش برای برادرش میسوخت وبا خود میگفت چطور برادرم خرج مارا درآورد؟ بلآخره او تصمیم گرفت که باید کاری پیدا کرده وحداقل قلم وکتابچه مکتب خودرا خودش بخرد او از دختر همسایه خود قالین بافی را یاد گرفت وباهمان دستان کوچکش شروع به بافتن قالین کرد بلآخره بعد از یک ماه اوتوانست قالینچه کوچکی ببافت واورا بفروشد بامقدار پولی کم آنرافروخت وباپولش برای خود قلم،کتابچه،کیف ودیگرچیزها خرید.دختر کوچک از سن هفت سالگی شروع به نماز خواندن کرد همیشه دعا مینمود که خدایا!کاش روزی شود که خانواده ام زندگی راحت داشته باشند. درهر مسابقه که در مکتب شان میشد وبرایش جایزه تعین مینمودند اودرآن مسابقه شرکت میکرد وهمیشه به این امید بود که  پولی ناچیزبدست آورد وباآن پول  بتواند خانواده اش را خوشحال نماید باوجود اینکه کار وی همیشه درست بود بعضی اشخاص بد حقش را میخوردندتاوقتیکه کمکم دختر کوچک بزر گ شد وتوانست مکتب را تمام نماید باسنی کم او وظیفه ی گرفت وخرج فامیل خودرا در میآورد وبرادرش هم توانست در شهر خانه بگیرد بالآخره آنها به شهر رفتند وباکمک خدا زندگی شان رونق خوبی یافت دختر کوچک بابسیار خوشی هم درس خودرا پیش میبرد وهم وظیفه خودرا بلی:این بود بخشی کوتاه از زندگی دختری کوچک اما بااستعداد آن دختر برای ما پند است که ماهم اگر درپهلوی پدر ویا برادر خود ایستاد شوئیم وکار کنیم مطمئن باشید که زندگی راحت خواهی داشت وهمچنان میتوانیم آن دختر را به کشور خود نیز مثال دهیم یعنی :تا وقتی که ما قانونمند زندگی نکنیم وبرای آبادی این کشور زحمت نکشیم هیچ شخص بیگانه ی آنرا برای ما آباد نخواهی کرد.به امید افغانستانی آرام ودرای افرادی با سواد.چنانچه میگویند

                                       

بهر چی بخواهی میرسی

کافی است تا بخود باور داشته باشی

ومن الله التوفیق

 

 

 



About the author

azada-nabizada

Azada Nabizada was born in Herat Afghanistan. she is student in Hoza karbas high school.

Subscribe 0
160