زنان ودانش های نوین

Posted on at


زنان ودانش های نوین 



زنان نیمی از جامعه امروزی را تشکیل می دهند .این جمله آشنای کامل دارد ،اما فعایت های زنان کمترین چشم گیری را در جامعه بروز نمی دهد .چرا که زنان در قید وبند روزگار به سر می برند .در حالی که امروزه حقوق بشر دفاع گر آنان است ولی باز در اطراف چنین مرز های آزادی هستند کسانی پیرو دیروز.هنوز زنان دانش پرور درپشت میله های فلادی اسیر جهل ونادانی هستند گر چه علم ودانش قدم برداشته و به سوی آنان در حرکت است وامیدی می رود تا زنان نیزدست به نوشتن برده ودانش ها نوین خود را به نمایش عام گذارند زنان فولاد پوش امروزه از هر سو همچون آهنروبا علم ودانش وپیشرف های بشری را به سوی خود جذب می نمایند.



زنان پشت پرده های صورت خود فکر عمیق درذهن می پرورند. بودنند کسانی که به جا ماندند از ایشان آثاری گران بها یادگاری از زنان ،اگر نگاهی تیز بین حرکت نماید بسوی دور دستان خواهید دیدکه از زمانی که کودکی دختر را به جرم دختر بودنش زنده به گور می نمودن در حالی که خود با دستان کوچکش نمی از قبر خود را کند ه و مادر دل سوخته اش بر روی سنگ ها از بی سوادی نقاشی کشیده تصویر کودکش را آری از آن زمان که زن به دنیا پای گذاشت جز سختی چیزه دیگری را تجربه ننمود .چه شود گر لب گشایند زنان امروز ی و گویند خاطرات دیروزی را ،دیروزیان نقاشی  کشیدن ما با فکری پر ترقی می نویسیم و فریاد سر خواهیم داد که ای زندگی من نیز نیمی از تو هستم گر من نباشم تو نخواهی بود پس چشمان درنده ات را به سوی دیگری بگشای که من اینک شکار چی چیره دستم .



گویند زنان بار گران  روزه گار را نکشند گر این باری را که بر دوش دارند باره گران روزه گار نیست پس چیست ؟اینان نبودند زنانی که در زندانی تیره وتاریک و با سکوتی حقیقی سر به گریبان و با چشمی گریان اسم الله را بر تکه سنگی حک نمودن ،نبودنند زنانی که زیبای ها طبیعت رابر قالینی رنگا رنگ بافتند و جامه را دوختن بر تن دنیانمودن آری بودن مادرانی  که با دستان مهر آمیزشان بر دهان آن شیر مرد ان نان نمودن و تا صحر گاه آن گهواره را بجنباندن تا روز شیر مردی شود وسوار بر اسب و با شمشیری فولادی بر فرقش کوبد ،این چنین است جواب مهر ومحبتش . چه گویم از داغ دل مادران یا از سوز دل دختران یا زنانی که زنده زنده در ها را برویشان بستند و در اوج جوانی درآتش دنیای سوختن.



 


هر چه گفتی دنیا دیگر بس است اینک تا اکنون من شنیدم وسکوت نمودم حال تو بشنو ای دنیا من می گویم وتو گوش فرا گیر و سکوت نما گر من بازیچه دست تو بودم حال بازیگر زندگانی تو هستم هر مقامی بلندی و پستی دارد بس نیست نشستن در پستی من دیگر خیستم در بلندی خواهم صدایم را جهانیان شنوند چرا که سندی چنان پر اعتبار دارم که هرکه اعتراض دارد کوبند دهانش را نگویم که من در این دور قمار بازم همه چیزم نگویم نگویم که بازم نجابتم را پاکیم را صداقتم را ایمانم را من بازیگر این قمار هستم ولی در آن تنها چیزی را که می بازم غم خاموش قلبم است و سکوتم و اشک هایکه سال ها پیش بر گونه هایم خشکید قصد من دراین قمار روزگار باختن است نه بردن .



به امید روزی که باز جامعه با چشمی بینا دانش نوین زنان را بیند چرا که یک سکه دو رو دارد گاهی این روی سکه وگاهی آن روی سکه قصه روزگار را روایت می نماید و با ز دنیا پسندی دیگر را نمود .


 


 



About the author

160