بی روی تو شد بر من عمدیده جهان تلخ
دور از لب شیریت تو شهدم بدهان تلخ
صد جان دهم و مهر ترا کی دهم از کف
هر چند که بر زنده بود دادن جان تلخ
دشنام دهی چون شکر آید دهانت
کی حرف بیرون آید از آنکام و دهان تلخ
خوش آنکه بود گوشه امنی و کتابی
از صحبت نا اهل که دارد گذران تلخ
مخفی چه کن بی گل روی تو جهان را
بر بلبل شوریده بود فصل خزان تلخ