وقتی به اطرافم نگاه میکنم کوله باری از نا امیدی و حسرت تمام وجودم را فرا میگیرد ، به این حالت کشورم ، مردمم ، والدینم ، خواهر و برادر هایم ، خودم . گاهی ذهنم مشغول هزاران فکر میگردد به این وضعیتی که ما انسانها داریم ، دنیای ما دنیای برباد رفته و بی ارزشی است ، کسی نیست که مهر و عاطفه ای بیافگند بر دلهایمان و ما را از این چیزی که هستیم جدا کند ، ما را احساسی ببخشد که احساس کنیم ما هم انسان هستیم ما هم زندگی کردن را بدانیم ، ما هم قدر یکدیگر را بدانیم و درک کنیم که اگر ما به درد هم دوایی نشویم هرگز کس دیگر دوای دردمان نخواهد شد
وقتی به هرکس نگاه میکنم یک تصویری از غم و اندوه در چهره اش نمایان است ، کسی غم فقر ، کسی غم از دست دادن عزیزانش ، کسی غم آینده اش ، کسی غم دنیای بعدی و ابدیش ، کسی غم نا توان بودنش و کسی هم غم از دست دادن عشقش . آیا چارهء این همه چیست ؟ آیا فقط معنی زندگی درد است ؟ همه دردمند و سرشار از عالمی درد و رنج ، چطور باید از این وضعیت گذر کرد ، بنظر من که جز سوختن و ساختن چاره ای نیست ، باید تحمل کرد و منتظر مرگ ماند
دنیای ما آدمها دنیای درد است ، دنیای نا امیدی و سرد است ، دنیایی که انجامش مرگ هر فرد است ، خسته ام از تمام این درد ورنج ها ، پروردگارا کمی رحمی به حال مان کن
اما تنها امیدم اوست ، او که ما را آفرید و زندگی ما را نیز اداره میکند . با عشق او تمام سختی ها را متحمل شده و سعی میکنم از نعمات زیبایش لذت ببرم و راهی برای بهتر بودن و بهتر زیستن را جویم --- در انتظار آخرت
نویسنده : امید دورانی
برای رفتن به بلاگ قبلی روی لینک کلیک کنید