دخترک روستایی

Posted on at


دخترک روستایی


 


روشنک دخترهفت ساله یک خانواده کوچک در یک روستا بود او یک خواهر بزرگتر از خود ویک برادر کوچکتراز خود نیز داشت. پدر او کشاورز بود. برروی تکه زمینی که برای آنها به ارث رسیده بود کار می کرد. مادر روشنک زنی سخت کوش ومهربان بود، اما او بر سر آخرین زایمان خود جان خود را از دست داده بود. خانواده روشنک تشکیل شده از پنج نفربود، چرا که مادر بزرگ پیر روشنک نیز با آنها زندگی می کرد


.


در روستای روشنک مشکلات زیادی وجود داشت اما بزرگترین مشکلات آنها نبود آب صحی ،برق و مکانهای بهداشتی بود. خواهر روشنک به عنوان دختربزرگ خانواده مسئولیت یک مادر را در خانه انجام می داد. او همیشه غذا می پخت، لباس می شست، امور مختلف خانه را پیش می برد واز مادر بزرگ پیرو مریض و برادرخورد وکوچک خود مواظبت می کرد. خواهر بزرگ روشنک به علت مشکلات موجود نتوانسته بود که به مکتب برود وبه درس خود ادامه دهد. اما روشنک مکتب می رفت و او صنف دوم مکتب واز جمله شاگردان لایق صنف بود. روشنک موظف بود که علاوه بر درس خواندن آب مورد نیاز خانه را تهیه کند، اودر هنگام صبح گوسفندان همسایه شان را برای چرا به دشت می برد و در عوض از او کتابچه وقلم برای مکتب خود دریافت می کرد .


دشت هم  گاهی مهربان وگاهی خشن ،گاهی علف داشت وگاهی نه وگاها در جای جای آن مقداری آب برای حیوانات پیدا میشد . کفشهای روشنک از فرط استفاده ی زیاد وراه رفتن کاملا از بین رفته بود ،اما او نمی توانست که کفشهایش را تبدیل کند ،بعد از برگشت روشنک از چراگاه به خانه پاهای او پراز خار وخون میشد، اماروشنک به این مسئله زیاد اهمیت نمی داد چراکه برای روشنک امری عادی شده بود. او همیشه بعداز برگشت از چراگاه دست وصورت خود را می شست وبه مکتب می رفت وبعداز مکتب به خانه باز می گشت وبرای خواهرش آب می آورد .


روشنک بیشتر اوقات از برادر خوردش مواظبت می کرد تا خواهرش بهتر به امور منزل رسیدگی کند. پدر روشنک همیشه دیر به منزل برمی گشت وخسته وپراز غصه بود.بعداز سپری شدن چند ماه در تابستان هنگام برداشت محصول به شکل مرموزی تمام زمین پدرروشنک به آتش کشیده می شود ومحصولات وتمام گندم او می سوزد وتمام زمین ومحصولات او با خاک یکسان می گردد، پدر روشنک از این واقعه سخت وحشت زده وناراحت می شود چرا که تمام دارای خود را از دست داده بود وچیزی برای او نمانده بود واز طرف دیگر زمین او دیگر مناسب کشت وکار نبود وحتی او پولی برای جبران خساره ی خود نداشت یک شبه تمام زحمات پدر به باد رفته بود.


بعد از گذشت مدتی از این واقعه مادر بزرگ روشنک به علت مریضی سخت خود فوت می کند. پدر روشنک چیزی برای خیرات وکفن ودفن نداشت. خان قریه از حالت ووضع خانه پدر روشنک دیدن می کند واز او در بدل مقداری پول دختر بزرگش را خواستار می شود. پدر روشنک در ناچاری خود خواست ملک قریه را می پذیرد و مادر خود را دفن می کند. بعد از گذشت یک ماه خواهر روشنک را به عقد ملک در می آورد. خواهر روشنک هیچ راضی به ازدواج نبود. او بعد از التماس های فراوان نزد پدرش، خود را به آتش می کشد. خواهر روشنک در اثر آتش سوزی میمیرد. مالک از پدر روشنک خواستار پول می شود، اما پدراوتباه شده بود و او پولی نداشت. مالک دختر دوم او یعنی روشنک را در بدل پول خود می خواهد ، روشنک تازه هشت ساله شده بود،ولی پدر اوخواست ملک را می پذیرد


.


برادر روشنک چهار سال بیشتر نداشت. او برای بازی به کوچه می رود، اما کسی متوجه او نمی شود. پسرک چهار ساله از خانه بسیار دور می شود. در هنگام شب پدر ازروشنک سراغ برادرش را می گیرد. اما روشنک از برادر خود خبری نداشت. پدر و روشنک همه جا دنبال او می گردند ولی او را پیدا نمی کنند. تمام شب پدر در کوچه ها و در به در خانه ی همسایه ها سر می زند. اما پسرش را نمی یابد. روز ها وشب ها می گذرد اما پسرش پیدا نمی شود. روشنک حالا ازدواج کرده است وسه سال از این ماجرا می گذرد. او طفل اول خود را در بطن داشت اما  در هنگام زایمان جان خود و طفلش را از دست می دهد.وروشنک کوچک ما به این شکل می میرد


.


به این شکل فرهنگ های غلط در جای جای افغانستان وجود دارد و افراد قدرتمند و زومند بر هر شخص و خانواده یی ضعیف حکومت می کند. آیا ارزش دارد بخاطر مقداری پول دختر فروشی کرد و زندگی دختر خود را به باد فنا داد ویا اینکه آنهارا در سنین کم به ازدواج های اجباری راضی ساخت. به امید روزی که فرهنگ بدفروش دختران به پایان برسد.و دیگر کسی چیزی به این اسم نشناسد


.  



About the author

160