آرزوی پرواز

Posted on at


آرزوی پرواز


 


گاش میشد کناره قله های امید ایستاد و از بعدی دیگر به جهان هستی نگاه کرد .گاش میشد جای عقابی بود ،که با عتماد به خود و با همان آرزوی پرواز خود را از قله ای رها می کند و بال ها را گشوده و با همان شجاعت تبدیل به عقابی قوی می شود. ای گاش ماهم به جای دستان بی ثمر، بال های برای پرواز داشتیم ؛آن وقت برای یک بار هم که شده ترس ها را در خود خاموش نموده و به امید پرواز، خود را از قله ای رها می کردیم که دامنه آن یا نشست ،یا فرود و مرگ است.


 


ای کاش میشد زمانی با تمام امید وآرزو خود را به قله ی فراز ،کوهی میرسانیم و بعد از فریاد پیروزی خود را به دست باد می سپاردیم و آزادی را با بال های پرواز تجربه می نمودیم .خدایا !چی میشد اگرنهنگ های رود خانه این دره را نمی آفریدی ،چی میشد اگر آخر این رود خانه وجود نمی داشت و آب آن به دریای خشم گین نمی ریخت .تا حس زنده گی را در خود از دست نمی دادیم ،آن وقت بود که رها شدن آسان بود. خدایا! برای یک بار هم که شده به حرف های دل های شکسته هم گوش بده شاید اون ها حرف های زیاد تری برای گفتن داشته باشند .


 


حس آزادی یعنی بدون ترس با بال های بسته فرود را تجربه کردن ودر آخرین امید بال ها را گشودن و بال به پرواز در آوردن. خدایا !ای کاش میشد بعد از زنده گی ،مرگ نمی بود، تا آزادانه زنده گی میکردیم. یا کاش بعد از هر مرگ زنده گی دنیای وجود داشت . تابه تمام آرزوهایمان می رسیدیم وکاش میشد در هر زنده گی یک بلیت آزادی داشت ،تا با آن میشد بال برای پرواز خرید. خدایا !نمی خوام بدی های عقاب قله ها را داشته باشم فقط می خوام بال های عقاب آزادی را داشته باشم .پس واسه یک بار هم که شد دست های من رو به او و بال های او را به من بده، تا من قدر دستامو و او قدر بال ها شو بدونه ،تا هر کدوم بهتر قدر زنده گی هامونو بدونیم .




About the author

160