عشق پنهانی

Posted on at


 


دریک خانواده پر   جمعیت که تمام فامیل دریک خانه زندگی می کرده 5 فامیل یک جاه بودن این خانواده دارای دختر و پسرهای زیاد بودن از این فایل ها یک پسر یک دختر که به نام های یاسمین بهمن آنها از کودکی باهم علاقه داشتندهمیشه باهم بودن هیچ کس آنها از هم جدا کرده نمی تواند تا این بزرگ    شدند کم کم از هم فاصله می گرفتند


 



قلب های شان باهم بود یا سمین وقت از خانه بیرون می رفت بهمن دبالش می رفت به یک بهانه می رفت دست یاسمین می گرفت مخکم فشار می دادیاسمین  احساس می کرد او رادوست دارد یک روز بهمن از یاسمین


 


 



خواست تا در کنار ساحل با هم بروند ویاسمین قبول 


آنها درکنار ساحل رفتند .وبهمن در چشمهای یاسمین خیره شد و گفت یاسمین می خواهم برای تو اطراف کنم  که تورا دوست دارم یاسمین در چشمای او خیره شد


وسوکوت کرد بعداز چند دقیقه گفت می فهمید اگر خانواده های ما خبرش مارا خواهم گشت او را در آغوش گرفت مخکم او رافشار داد


 



 


 


و گفت عزیزدلم هیچ کس خبر نمی شه از آن روز بهن یاسمین هم دیگر خود را پنهانی ملاقات می گردن آنها یک خانه تابستانی سر سبز درکنار ساحل داشتند و در روخستی های تابستانی در آن جا می رفتند بهمن و یا سمین هر هفت یک بار در آن خانه می رفتند یک روز هر در اطاق در یک تخت در آغوش هم خواب بودند پد



 


یاسمین آمد آنها در آن حالت دید وبسیار ناراحت شد فریا د کشید هر دو از خواب پریدند بهمن گفت ما یک دیگر خودرا بسیار  دوست داریم ماار از هم جدا کرده نمی توانیم پدرش آنها را از خانه بیرون کرد هر دو در یک خانه چوبی زندگی آنها درسهای خود را تمام کردند بهمن داکترشد یاسمین وکیل شد بعداز آن عروسی کرند و صاحب پسر شدن


  



About the author

160