درسینه سرفروکن و سینا بیافرین
وزجیب خویش، صد ید بیضا بیافرین
حسرت مخوربه گوهر یک دانه صدف
او گوهرآفریده، تو دریا بیافرین
صدخرمن از مفاسد و غم کن به روی هم
وانگه به پای خود زن و دنیا بیافرین
هم درو رایپرده و هم پرده دارتو
بگشا طلسم و حل معما بیافرین
صد کهکشان ستاره زچشم ستارهبار
تابنده ترزطارم اعلی بیافرین
از تنگنای شهر کنون سخت خسته ام
ای سینه! همتی کن و صحرا بیافرین
بهر نثار خاک شهیدان تر به خون
درباغ شعر، صد گل حمرا بیافرین
یادی ز جلوه اش کن و در صفحه خیال
چون خود هزار شاعربیافرین