اغوشی گرم برای زیستن اغوشی که تو را از هر خطر نگه دارد ونگذارد زندگی تو را طوری زخمی کند که دیگر توان بلند شدن دوباره تو را نباشد ویک سپر محافظ که تو را حتا از خود وحافطت کند تا اسیبی به تو نرساند یک دل خوشی وامید
تیک تاک عقربه ساعت وزمان در گذر زمانی که در انتظار یار سپری میشود سالها میگذرد تارهای موی یار که از سیاهی شب تیره تر است سفید شده اند اما مثل اینکه فریب خوردایم که حل در اینه زندگی دیگر ان روخ زیبا برای ما باقی نمانده تنها چیزی که میمانند تنهای وتنهای است که هرگز ختم نمیشود
انتظاری که با غروب افتاب هم ختم نمی شود یک اتنظاری که حتا دراخرین لحظات هم ختم نمیشود این بار حتا موج های دریا هم ارامش بخش نیستند بلکه موج دریا ما را با خود برده اما انگار ما بی خبر به جزیره درد رسیدیم که هیچ خوش حالی برای ما نیست اخر چیست دلیل این همه درد عذاب
یک معصومیت زیبا وپاکی بی ریا یک امید یک نور یک روح که در چسم بیجان ما جا گرفته است یک معصومیت که زندگی هرگز نمیتواند انرا لکه دار کند دست زندگی برای رسیدن به این زیبای بی نظر بسیار کوتاه است
وریا های کوچک فراموش نا شیدنی مثل اینکه تنها دلیل برای زنده بودن باشد رویای جان بخش
زندگی بازی بی رحم وبا اصلحه بنام عشق انسان را به اسانی از پا در میاورد که حتا مرگ را به اسانی قبول میکنیم
یک ساحه بان در زیر دانه های باران یک سپر مدافع در برابر هر تیر سمی یک اغوش پر از مهر که به انسان میفهماند که او زنده استوزنگی میکند وبس
یک قلب شکسته وتیکه های که از ان به جا مانده اند مانند اینکه به هزاران پارچه تبدیل شده اند