مادر رنج دیده ای افغان

Posted on at



امروز مادری را دیدم که در یک گوشه نشسته با چشمان پر اشک لحظه ها را می شمارید.این مادر در زنده گی خود بسیار رنج وغم را تحمل کرده بود نو زنده گی آن خوب شده بود .که یک روز شوهرش به تخت بیماری افتاد بعد از چند وقت شوهرش فوت کرد.هنوز غم شوهرش تمام نشده بود که فرزنده اش را از در یکی از جنگ ها در راه وطن جام شهادت را نوشید .فرزندش بعد از وفات پدر خود دوباره به وظیفه رفت سه ماه از مرگ پدرش تیر شده بود.


 


 


 



که ناگهان به آن خبر رسید که باید به یک عملیه برود که چند نفر از ترورستاها ولایت باد غیس را تحت کنترول خود شان گرفتند .باید آنها را از ولایت بادغیس بیرون کنند .آن در بین عملیات جان خود را از دست داد . یک روز مادر ش در خانه نشسته بود که به آن خبر دادند که فرزندش شهید شده است .آن زن با مرگ شوهر خود بسیار شوکی شده بود وقتیکه فرزندش را دید که فوت کرده است .کاملاّهوش خود را از دست داده بود وهیچ باور نداشت که فرزندش شهید شده .وهمیشه به همین آرزو بود که یک روز فرزندش میآیدومی گوید مادر جان من آمدم. این خانم در دوران کودکی خودپدر ومادر خود را از دست داده بود .بعد که عروسی کرده بود مادر چهار فرزند شده بود اول شوهرش مریض شد فوت کرد بعدمدت زیادی نگذشت که فرزندش فوت کرد .


 



 


این خانم برای اطفال خود هم پدر است وهم مادر نمی گذارد که آنها کمی پدر را احساس کنند .هیچ انسانی نیست که در زنده گی خود یک مشکلی نداشته باشه اگر ثروتنمد باشد از دست دارای خود می ترسد اگر فقیر است از دست شکم گرسنه خود رنج میبرد.بلاخره هرکس به زنده گی خود رنجی دارد؛


 


 



 



About the author

160