روزگار

Posted on at



مینویسم از همین روزگار،روزگاری پر از هیا هو......روزگاری پر از شلوغی..... روزگاری پر از تنش ..... پیروزی و شکستها....روزگاری به ظاهر خوب اما خشن.....و در پس این هیاهوسکوتی سنگین همانند سکوت مرگ همه جا را فرا گرفته.....سکوتی که پر از فریادهای بی صداست..... فریاد بی صدایپسرکی کوچک اسپندی که بخاطر پشیزی بدنبال ماشینی میدود و با پنجره ای بسته و صورتی خشن روبه رو میشود..... فریادهای بی صدای دخترکی که به ناحق خانه نشین شده و چیزی جز زنده بودن را تجربه نمیکند و از خوشیهای زندگی گریه ای تلخ برایش سهم بریده اند....و فریادهای که حتی دیگر حنجره ای توان آن را ندارد آری..... این همان روزگار است..... که در هیاهو و شلوغی عده ای کو رور کورور پول را برای رسیدن به اهدافشان خرج میکند و عده ای در سکوت به  فنا میروند ،این همان روزگاری است که از سیب سرخی حرف می زنند که پسرک کوچک اسپندی سهمش و حقش حسرت خوردنش است......


روزگاری است که سهم از سیب تو فقط شاخه اش است و دیگران سهمش اش از تو خود سیب . در روزگاری که دگر هیچ دختر کبریت فروشی نیست دیگر کبریت برایش ارزش ندارد و تن به چیز بیشتراز آن داده .روزگاری است کسی برای عشق تره هم خورد نمیکند چه برسد وفا .بی خیال روزگار خودمان باعث بانی اش هستیم باعث این روزگار خشن خود ما هستیم که باعث شده جنس لطیف بیشتر لطیف تر شود تا جایی که با اندک اشاره بشکند .آری باعث و بانی ما هستیم غرور ما زندگی ما چون به آن سانی که آمدیم نرفتیم


.


فقط میتوان گفت در آخر


جنس لطیف من ,معذرت که بدیسان شکستی!


 


 


نویسنده: ناهید بیکران



About the author

nahidbikaraan

Nahid Bikaraan is an adolescent Afghan girl who recently has found a new working place in Kabul. She is a typical afghan girl who is graduated from high school and was seeking to show her talent. She hates to stay home as most of afghan girls have to do, and…

Subscribe 0
160