یادداشت:
فیسبوک (کتاب چهره) یکی از پرطرفدارترین شبکههای مجازی در انترنت است. گفته میشود بیشتر از پنجصد میلیون کاربر، هم اکنون از این شبکه اجتماعی استفاده میکنند. این شبکه سهولتهای انتقال پیامهای کتبی، تصویری را فراهم ساخته و مشترکین آن میتوانند به وسیله آن با همدیگر گفتگو نمایند. این شبکه هم اکنون به 40 زبان قابل دسترس است. مارک زاکربرگ امریکایی سازنده فیسبوک است. او در سال 2004 این شبکه را طراحی و راهاندازی نمود. هر چند شبکههای مشابه دیگری هم در فضای مجازی انترنت وجود دارند اما فیسبوک با داشتن بیش از 500 میلیون مشترک، برجستهترین در میان این شبکههای اجتماعی مجازی میباشد.
آیا شما فیسبوک دارید؟
گزارهی ساده و پرسشی، همه چیز با این پرسش ساده شروع میشود. پرسنده طوری میپرسد که گویی در مورد بدیهیترین چیز هستی سوال میکند. مثل این که بپرسد آیا کفش دارید؟ دندان دارید؟ مادر دارید؟ سوالی ازین دست، با دستور زبانی ساده و عامفهم، آن چنان که پرسش شونده هرگز متوجه «حاد» بودن کلمهی فیسبوک نمیشود.
من شاید 6 سال میشود عضو این شبکه مجازی - اجتماعی شدهام. آرمان شهر ارتباطیای به نام فیسبوک، کتاب چهره، دوستان سابقم را روزانه اینجا ملاقات میکنم. با دوستانی جدید مرتبط شدهام، نویسندگان و شاعران و هنرمندان و سیاسیونی را که قبل از این فقط در کتابها یا تلویزیون مشاهده کرده یا آثارشان را میخواندم و میدیدم، اکنون در این فضای مجازی، به شهادت فیسبوک، گویا با من دوست هستند.
در این دوسال، من دهها پیام خصوصی رد و بدل کردهام، مطمین و بدون شک، صدها کامنت «نظر» نوشتهام و عکسها و نوشتههایم را به اشتراک گذاشتهام. بدون لحظهای تردید و ذرهای شک. شک از اینکه چه کسی یا کسانی غیر از من و طرف مقابلم این پیامهای خصوصی را میخواند، و حتا لحظهای هم به این فکر نکردهام که سرنوشت این پیامهای شخصی هنگامی که خلق میشوند و پس از این که خوانده میشوند و آنگاه که از حساب کاربری من یا طرف مقابلم حذف میگردد، به کجا میانجامد؟
اندکی سوال را کلانتر مطرح میکنم: سرنوشت «ترش»ها در فضای مجازی به کجا میانجامد؟ جوابهای آماده شدهای برای این پرسشها وجود دارد. جوابهای برگرفته از درسهای ابتدایی دانش «آیتی» که هر مبتدی آن را میداند. اما آیا این جوابها کافی است؟
آیا مفهومی به نام حوزهی خصوصی در این فضای مجازی واقعیت و امکان دارد؟
این روزها بیشتر به کیف و کان این فضای مجازی فکر میکنم. این روزها یاد گرفتهام تا آدمها را از طریق «رفتار فیسبوکی»شان مورد قضاوت قرار دهم، حتا قضاوت اخلاقی.
این که چگونه شروع کرده است (هرچند این فضا مانند یک بینامتن آغاز و پایان ندارد) این که چگونه بنا بر اصطلاح فیسبوک "دوستانش "را انتخاب کرده است. این که کجاها چی نوشته است، عکسهایش چه شخصیتی از او معرفی میکنند، مطالب روی «دیوار»ش چهها هستند، آیا مجموعه «رفتارهای فیسبوکی»اش مانند قطعات مختلف یک پازل شخصیت واحد و قابل اعتمادی از او میسازند یا نه؟
نکته عمدهی دیگر جستجو در بحرانهای ایجاد شده برای اشخاص در این فضا بود. کسی چیزی را به اشتراک گذاشته است. کسانی دیگر در ذیل این «چیز» نظر نوشتهاند. نظرها مناقشهبرانگیز شده است. کسانی فحاشی کردهاند و دیگرانی افشاگری، حالا عکسالعمل این «کس» اول چه بوده است؟ این واکنش چه شباهتی به رفتارش در فضای واقعی دارد؟
متوجه شدم که تعداد زیادی از آنهایی که به شهادت فیسبوک با من «دوست» هستند، در حقیقت ولگردانی هستند که نمیدانند از کجا شروع کردهاند و به کجا میروند. «رفتار فیسبوکی»شان به خوابگرد یا مست یا دیوانه و... شبیه است. گاهی از خود من هم به یکی از اینها شباهت دارد.
این فضای بیاخلاق، امکانات بالقوهای برای عبور از مرزهای فرهنگی مهیا ساخته است.
شماری برای انتقامگیری از رقیب سیاسی، رقیب عشقی، برای بدنام ساختن، برای ترور شخصیتها و... حسابهای کاربری مشابه ایجاد کردند، در این حسابهای کاربری جعلی، عکسهای مبتذل خوانده گذاشتند، شماری حتا خلاقانهتر، ساعتها با دوستان حساب کاربری (با دوستان یک نام) گفتگو کردهاند، به او پیشنهاد دوستی دادهاند و...
این چند سال مثل یک سفر گذشت. سفری همراه با مشاهده عجایبی گوناگون. یادم نمیرود، روزی یکی از دوستان از خواب برخاسته و روی دیوارش نوشته بود: "وای!"
یکصد و ده نفر برایش نظر نوشته بودند و چندین نفر دیگر هم این «وای» را لایک زده بودند، فقط به این دلیل که گویندهی "وای" خانمی بود زیبا!
حالا، این روزها سودایی، بارها دست میبرم به صفحه کلید تا چیزی بنویسم و بر این «دیوار» حک کنم، اما فکری مانعم میشود. برای چه و که بنویسم و چرا بنویسم و چه خواهد شد و چی بنویسم و...؟
لُق لُق به جدول خالی بالای صفحه نگاه میکنم که میپرسد:
What is in your mind?
پرسندهای وجود ندارد. روحی مجازی!؟ از من میپرسد: چه در سر داری؟ از من میخواهد تا حرف بزنم، خودم را فاش کنم، خودم را عرضه کنم با کلمات، با عکس، با نشانه.
اما برای چه؟
برای کی؟
ما همه فیسبوکیان به کجا میرویم؟
مسعود حسن زاده