واقعیت

Posted on at


من میخواهم به طور خیلی واضح قضیه آن مردی که به طور وحشیانه  زن و پسر نه ماهه اش را که هنوز به دنیا نیامده بود را به قتل رساند  شرح دهم

این دختر و شوهرش با یکدیگر زندگی خوب و خوشی داشتند تا اینکه یک دختر عاشق شوهرش میشود و شوهر هم آن دختر را دوست دارد تا با هم ازدواج کنند اما آن دختر بی وجدان یک شرط را گذاشته بود تا تو زنت را طلاق ندهی من زن تو نمیشوم مرد هم هر روز که به خانه میرفت همراه زنش سر و صدا میکرد که من تو را طلاق میدهم از خانه من برو بیرون اما دختر در جواب شوهرش میگفت: تو برو آن دختر را بگیر اما من را طلاق نده من همینطور زن تو میمانم چون در خانواده ما چنین رسم نیست تا دختر از شوهرش جدا شود باید

:

 با لباس سفید عروسی به خانه شوهرش برود و با همان لباس سفید کفن از خانه شوهرش بیرون شود و همین قسم جنگ و دعوا در میان شان جریان داشت تا روزیکه عروسی یکی از اقوام نزدیک دختر میشود و آن هم با شوق و ذوق فراوان آمادگی عروسی را میگیرد تا شب آن روز که فردایش عروسی بود آن مرد جانی شوهر آن دختر بیچاره بلند میشود و دست هایش را دور گلو دختر میاندازد و دختر را خفه میکند همراه آن دختر پسر نه ماهه اش هم بعد چند دقیقه خفه میشود تا نزدیکی های صبح مرد با خودش  فکر میکرده که چه کاری را انجام دهد تا اینکه با خودش فکر میکند به کابل فرار کند وقتی که از خانه بیرون میشود زنگ میزند به برادرش و میگه : زنم در خانه است در را رویش قفل کردم کلی را بر دارید و در را رویش باز کنید و خودش هم راهی کابل میشود وقتی که برادرش در خانه را باز میکند میبیند زن برادرش افتاده به روی زمین و دست ها و پاهایش سرد هستند او زنگ میزند به پدر و مادرش که بیائید اینجا وقتی آنها آنجا میرسند و میبینند پسرشان عروس شان را به قتل رسانده است میگویند این را زود بردارید ببریم غسل میت بدهیم بگذاریم در سرد خانه تا مادر و پدرش بیایند و او را دفن کنیم در همین وقت است که مامای دختر میآید در میزند در را که باز میکنند میبیند دختر خواهرش روی زمین افتاده است میگوید: چی اتفاقی افتاده؟ میگویند: خود کشی کرده است ! بعد میگوید: چی خورده که خود کشی کرده؟ کجاست شوهرش؟ باید دختر خواهرم را به بیمارستان ببرید تا علت مرگش واضح شود بعد دختر را بردند و بعد از معاینه کردن گفتند این دختر به قتل رسیده است توسط کسی خفه شده بعد پولیس از ین ماجراه خبر میشود و تمام خانواده مرد قاتل را دست گیر میکند و میگوید بگویید که دختر را کی به قتل رسانده و آنها را سخت زیر فشار میگیرد تا اینکه برادر مرد قاتل زنگ میزند به برادرش یعنی همان قاتل که بیا تو کجا هستی همسرت را بردیم شفاخانه میخواهد طفلش ولادت شود بعد مرد هم که در راه کابل بوده پس بر میگردد و میرود به طرف شفاخانه بعد در را خسر یا پدرزنش را میبیند او را هم سوار موتر سایکل میکند و از این راهم مامای دختر به قتل رسیده میآید دنبال خواهرش و میگوید بیا تا دخترت وقت ولادتش رسیده . مادر میگوید: تورا به خدا قسم کدام اتفاقی افتاده است؟ بعد در جوابش میگوید: نه ! و مادر دختر هم با صد ارمان و مراد لباس هایی که برای دختر و نواسه اش درست کرده بود را بر میداردو سوار ماشین میشوند در راه مادر میبیند که او را به طرف شفاخانه که باید ببرد نمیبرد به طرف شفاخانه دیگر میبرد وقتی آنجا میرسند یک چند دقیقه که میگذرد دامادش همراه شوهرش میرسند که میبیند دامادش هم پایش را روی زمین میگذارد پولیس ها او را میگیرند همانجا است که پدر و مادر دختر خبر میشوند که دختر شان به قتل رسیده. پدر دختر هم تا میتواند دامادش را همراه چند تن از عساکر میزند ولی هر کار که میکردند مرد قاتل زیر بار نمیرفته تا بعد از چند روز شکنجه اقرار میکند.

من از تمام مردان خواهش میکنم تا دختری را که دوست ندارید با او ازدواج نکنید و نه زندگی دختر و نه زندگی خود را خراب کنید خواهشاً و خواهشاً



About the author

parisaahmadi

parisa was born in herat city she is interested sport

Subscribe 0
160