نا شکری از در گاه خدا انسان را به کجا می کشاند

Posted on at


این داستان داستان واقعی است که چند ماه قبل رخ  داده بود. خانواده بودند که در نزدیک خانه ما زندگی میکردند.یک دختر هم داشتند . آن خانواده بسیار پولدار بودند از هر لحاظ در زندگی خود آسوده بودند .



باوجودی که د خداوندهمه چیز را برایشان داده بود . یک بار هم شکر خداوند را نمیکردند. آن خانواده بیشتر به  فکر پسر بودند  هیچ به دختر دلچسبی نشان نمیدادند .هیچ وقت به دربار خداوند دعا نمیکردند که هر طور که خودت میدانی همان کن .دختر یا پسر فرقی نداره .مقبولی یا گندگی مهم نیست .بلکه آنها همیشه با خدا دعوای پسر وزیبای او را داشتند  اما هیچ توجه این را نداشتند که خداوند همه چیز را به یک بنده خود نمیدهد. اگر مال وثروت رابدهد .گندگی را میدهد .اگر مقبولی بدهد ناداری میدهد اگر سیاهی بدهد مهرش را میدهد .وبلاخره انسان در هر حال باید شکر نعمت های خداوند را بجا کند .مدت گذشت این خانواده صاحب فرزند شدند وخداوند برایشان پسر عطا کرد .اما آن پسر ناقص بود


 


.بجای دست راستش یک روده بلند آویران بود .بعد از دیدن طفل پدر ومادر او هیچ کاری از دست شان بر نمی آمدجز گریه وزای .هنگام نماز صبح مادر طفل خواب دید که علت بدنیا آمدن طفل ناقص از بی شکری او بود .که تنها به مقبولی وزیبای وپسر بودن فکر می کرد .ونه به اهل صالح سالم بودن آن


 


 



 


.وبعدآ مادر پدر طفل هر دو به اشتباه خود پی بردند .پیش خداوند گریه وزاری کردند  که دیگر هیچ وقت ناشکری خداوند را نکنند .وتا حال هم آن خانواده با آن طفل هستند .



زمانیکه طفل را همراه خود به جای میبرند  روده را لای به لای میکنند به داخل کیسه شلوار اومیگذارند .پس ما باید شکر خداوند را در هر حال بجا آوریم واز داده ونداده اش راضی باشیم تا به این اعمال گرفتار نباشیم



About the author

160