خداوندگار بزرگ همه مارا از خاک آفرید از خاک های رنگا رنگ سفید، سیاه، زرد، سرخ که شدند رنگ ما و عده یی از یک خاک که رنگ شان شد سفید، سیاه و و و . و عده یی را هم از اختلاط دو رنگ آفرید که از سیاه و سفید شدند سبزه از سفید و زرد شدند گندمی و و و .
فرشتگان و ملائکه از وجود این چنین خلقتی عجیب و غریب در تعجب ماندند که اسم آنرا گذاشتند آدم و حالا آدم چیست ؟ آدم هم همان عجایبی است که بعد از خلقت چند آدم دیگر از جنس خودش باز هم خودشان از وجودشان در تعجب ماندند چون آدم مثل آسمان فصل زمستان همیشه غیر قابل کنترل و پیش بینیست ومثل دستگاه فوق سریست همین موجودات غیر قابل کنترل و پیش بینی دارای احساسات و عواطف هستند که ضرورت به یک همدرد و همسفر دارند که بعد از سپری کردن چند سال با همسفرشان باز هم به همان موجودات غیر قابل کنترل و پیش بینی تبدیل میشوند
و برای کنترل کردن آنها به یک شخص سوم ضرورت است که آن شخص سوم نامش فرزند است که بعد از بدنیا آمدن فرزندشان تا اینکه بزرگ میشود با همدیگر خوب هستند و بعد از اینکه فرزند شان بزرگ شد پس به آن موجودات غیر قابل کنترل و پیش بینی تبدیل میشوند که میخواهند فرزندشان هر کاری را که میخواهند بکند با هر کی که میخواهند ازدواج کند و بعد از ازدواج برایشان یک نواسه بدهد و گذر زمان روز موعود را فرا میرساند و همان روزی که دوباره باید به خاک برگردند و بعد از بر گشتن بخاک و سپری شدن چند سال به همان خاکی که روزی خلق شده بودند تبدیل میشوند.