من رویا میبینم, اما تنها من نیستم

Posted on at

This post is also available in:

امروز دارم چیزی و یا کسی را از دست میدهم

امروز صبح زمانیکه از خواب بیدار شدم, خیلی سپاسگذار بودم که مانند دیروز, روزم را با یک انفجار مهیب شروع نکردم. دیروز بیشتر مردم هرات روزشانرا با صدای ترسناکی که ناشی از انفجار در کنسولگری ایالات متحده آمریکا در هرات توسط طالبان بود, شروع کردند. تمام روز خبرها و موضوع های تازه در این مورد را در تلویزیون و رسانه های اجتماعی دنبال کردم. بعد از قهرمانی تیم ملی فوتبال افغانستان و شادی مردم, این رویداد غم انگیز, بسیار دور از انتظار بود. در کمترین حالت, برای چند روزی هم که شده به افغانستان بدون جنگ می اندیشیدم و بسیار دوستش داشتم. همه چیز نوید بخش شرایط بهتری بود. مردم به زندگی و آینده افغانستان بسیار خوشبین بودند. هیچ اثری از جنگ و جهاد نبود, به نظر میرسید که مردم قهرمانان خود را جایگزین کرده اند. یک تغیر عمده, این بار مشاهده میشد. قهرمانان, ورزشکارانی بودند که پیروزی و خوشحالی را برای مردم خود به ارمغان آورده بودند که میتواند بسترساز یک تغیر بزرگ در جامعه گردد.

 

اما شوربختانه, این خوشی دیری نپایید. بعد از حمله به کنسولگری ایالات متحده در هرات و کشتن شماری از مردم بیگناه, سایه نا امیدی آسمان هرات را فرا گرفت. شب گذشته خیابان های هرات فقط خاطرات خوشی و پایکوبی مردم برای پیروزی تیم فوتبال شان در شب پیش اش را مرور میکردند.اما, همان مردم امشب نا امید در خانه های خود نشسته و در مورد حمله به کنسولگری ایالات متحده آمریکا و مردم بیگناه که در این حادثه کشته شده اند, صحبت میکنند.

حالا خوشی پیروزی تیم فوتبال مانند یک آگهی بازرگانی و سرور کوتاه در وسط یک فلم غم انگیز بزرگ میماند.

غروب آفتاب یکی از تماشایی ترین لحظه ها در هرات است. در شام هنگام, به تماشای غروب آفتاب نشسته بودم و پسر من در حیات خانه بازی میکرد. زمانیکه صدای آذان بلند شد, نتوانستم اندیشه اینکه چی تعداد مادرها حالا مانند من به غروب آفتاب چشم دوخته اند و در حال فکرکردن به زندگی فرزندانشان اند, را متوقف کنم.  آیا فرزندان ما  در شرایط یکسانی مانند ما بزرگ خواهند شد و زندگی خواهند کرد؟ تا کی اسلحه و حمله های انتحاری خوشی های شانرا نابود خواهند کرد؟ افغانستان بدون جنگ, نسلها میشود که دیگر به یک رویا و یا به یک داستان قدیمی تبدیل شده است. کی میتواند چیزی را که هیچ دیدگاهی در موردش ندارد و هرگز آنرا تچربه نکرده است را تصور کند؟ این همان تصور صلح برای ما و فرزندان ما است. خنده بلند پسرم ,مسیح, مرا به یاد زندگی ای میندازد که من به دنیا آوردمش. ناگهان با خود اندیشیدم, نه, من نمیتوانم خود را به ناامیدی بسپارم. به یاد آوردم که دارم تمام روز را از دست میدهم. خوشی آرامش بخش هرات, شهری که اگر کسی خود را در آن منفجر نکند یک زندگی عادی جریان دارد, بامردمیکه فوتبال تماشا میکنند. میدانم, من تنها نیستم. دوستان من, برای ناامیدی دلیل های زیادی را میتوان یافت, اما بیایید روزی را تصور کنیم که افتاب در آسمان آبی  هرات بدرخشد, گلها در سرتاسر تخته سفر بشکوفند و پل پشتو مملو از آب باشد. حمله های انتحاری و بمب ها,  به خاطره های دور ما تبدیل گردند.

 

آهنگ جان لینن(John Lenon)   که به اندیشه من یکی از بهترین آهنگ های همه زمانها است را به یاد دارم.

تصور کن هیچ بهشتی وجود ندارد

آزمودنش ساده است

هیچ جهنم در پایین نیست

فقط در بالاها آسمان است

تصور کن همه مردم باهم زندگی میکنند

تصورش را بکنید, هیچ کشوری نیست

انجامش سخت نیست

هیچ چیزی برای کشتن و یا مردن برای آن وجود ندارد

هیچ مذهبی در کار نیست

تصورش را بکنید که همه مردم در صلح زندگی میکنند

ممکن است بگوید

من دارم رویا میبینم, اما من تنها نیستم

آرزو دارم که روزی شما هم به ما بپیوندید

در آنروز جهان یکی خواهد بود

تصورش را  بکنید که هیچ دارایی وجود نداشته باشد

با این تصور تان مرا به تعجب واخواهید داشت

هیچ ضرورت برای زیاده خواهی یا طمع وجود نداشته باشد

فقط برادری انسانها

تصور کنید که همه مردم همه جهان را شریک ساخته اند

 

ممکن است که بگویید

من دارم رویا میبینم, اما من تنها نیستم

آرزودارم که روزی  شما هم به ما بپیوندید

و جهان با یک عنوان, به زندگی اش ادامه دهد

 

 

 



About the author

ahmadshafi

Ahmad Shafi Raouf was born in 1990 in Herat province of Afghanistan, graduated from high school in 2008. Then started BBA in 2009 in Ishraq university of Herat city, Afghanistan. He is studying now in seventh semester as a senior, and is planning to get his masters degree. He started…

Subscribe 0
160