فیلمنامه سو استفاده از اعتماد - قسمت اول

Posted on at



 


معرفی نامه:    


افراد خانه: سه نفر


پدر خانه: مجید که با اندام بزرگ و قد بلند چشمها و ابروهای سیاه، دوست دار خانواده و خصوصا مرجان و و مرد زحمتکش و پرتلاش .


مادر خانه: معصومه زنی مهربان که در حدود 30-40 عمر دارد با قد و اندام متوسط و عاشق خانواده، کارهای خانه.


فرزند خانه: مرجان دختر ساده حدود16-15 سال سن دارد که زیبایی در چهره اش میدرخشد که در صنف 9 مکتب است.


دوست مرجان: ژاله دختر هوس باز که حدود 17 سال سن دارد یک شاگرد جدید به صنف مرجان.


شغل مجید: تجارت


وضعیت زندگی: خانه زیبا با امکانات مجهز


دوست پسر مرجان: سهراب


صحنه اول     موقعیت: منزل مجید مکان داخلی  زمان: صبح


مرجان میخواهد به مدرسه برود در حالیکه کیف در دست دارد وکفشهای خود را به پای خود میکند به مادر:


مرجان- خداحافظ مارجان


مادر- خدانگهدار دخترم.


بعد از رفتن مرجان به مدرسه مادرش شروع کرد به انجام کارهای خانه بعد از اتمام کارهای مادر آمادگی غذای ظهر را میگرد تا زمانی که مرجان از مدرسه بیاید.


صدای زنگ دروازه- دین، دین، دین.


مادر با شتاب به طرف اف اف حرکت کرد و گوشی را برداشت


مادر- کیست


مرجان- بازکن مادر من هستم.


مادر با شنیدن صدای مرجان خوشحال شد و سفره ظهر را میخواهد پهن کند که مرجان داخل خانه شد:


مرجان- سلام مادر خسته نباشی؟


مادر-علیکم مادرجان توهم خسته نباشی؟


 برو دستهایت را بشوی و لباسهایت را تبدیل


  کن که غذا بخوریم.


مرجان- چشم مادرجان رفت.


مادر مرجان غذا ظهر را خوردند و مرجان در حال سفره جمع کردن بود که


مادر- زود کارهایت را کن که به بازار برویم.


مرجان- چرا مادرجان


مادر- بعدا خودت می فهمی.


مرجان ظروف غذا را شست و خودش را آماده کرد


صحنه دوم     موقعیت: بازار         مکان: خارجی         زمان: ساعت 4 بعداز ظهر


هر دو در بازار هستند و وارد دوکان گل فروشی شدند، گل و لوازم تزئینی خانه برای تولد مرجان خریدند


مرجان- مادرجان مگر تولدم است


مادر- بله دخترم ان شاءالله یک سال دیگر بزرگ شده ای


خرید هایشان تمام شد و کم کم به طرف خانه شان حرکت میکردند


صحنه سوم    موقعیت: منزل مجید  مکان داخلی  زمان:6 شب


مادر در حال آشپزی کردن است. مرجان هم داخل اتاقش درس میخواند


صدای زنگ دروازه- دین دین دین


مادر- مرجان دخترم بیا ببین کیست؟


مرجان- کیست


پدر- سلام مرجان دختر بازکن


پدر با شیرینی های که برای جشن تولد مرجان خرید وارد خانه شد


پدر- سلام خانم جان


مادر-علیکم سلام خستن نباشید


صحن چهارم  موقعیت: منزل جدید مکان: داخل   زمان: صبح


بعد از خوردن صبحانه پدر، مادر و مرجان آماده گی مهمانی بعد از ظهر را میگرفتند، کارها تمام شد، حال بعد از ظهر است مهمانها کم کم شروع به آمدن کردند.


مهمانها- سلام احوال شما چطور است؟


مادر، پدر- سلام خوب هستیم خوش آمدید، شما چطورید؟


بعضی از دخترهای فامیل شان در حال پذیرائی از مهمان ها اند بعد از اتمام جشن تولد همه با دادن کادوهایشان به مرجان منزلشان را ترک کردند و بعد از رفتن مهمان ها هر سه خانه را جمع می کنند.


صحنه: پنجم   موقعیت: مدرسه               مکان: خارجی         زمان: صبح


مرجان کلاس شد


همصنفی های مرجان- تولدت مبارک


مرجان- تشکر از شما


مرجان متوجه یک دختر شد که در گوشه کلاس تنها نشسته مرجان به پیش ژاله رفت.


مرجان- سلام شما هم صنفی جدید ما هستید


ژاله ای این که مرجان به نزد او رفت خوشحال شد.


ژاله- سلام: بله


مرجان برای برای آشنا شدن کامل با ژاله او را در کنارش شاند. مرجان با ژاله در درس هایش کمک میکرد.


صحنه ششم   موقعیت: حیاط مدرسه        مکان: خارجی         زمان: زنگ تفریح


مرجان زنگ تفریح را برای آشنا شدن با ژاله موقعیت خوب دانست و پیشنهاد دوستی را به ژاله داد. ژاله از این پیشنهاد مرجان خوشحال شد و او دوستی او را با دل و جان قبول کرد.


صحنه هفتم    موقعیت: منزل مجید  مکان: داخلی زمان: بعد از ظهر


مرجان بعد از اینکه از خواب عصر در مورد دوست جدیدش ژاله به مادرش تعریف کرد .


مرجان- مادر میشود من برای درس خواندن با ژاله به خانه او بروم.


مادر نسبت به اعتمادی که به ژاله داشت او را اجازه داد.


مادر- بله دخترم میتوانی بری.


صحنه هشتم  موقعیت: منزل ژاله مکان داخلی زمان: عصر


صدای زنگ دروازه- دین، دین ، دین


ژاله- کیست


مرجان- سلام ژاله منم مرجان.


مرجان داخل اتاق ژاله شد. ژاله با یک سینی چای داخل اتاق شد و دروازه اتاق را بست ژاله با دادن چای به دست مرجان 


ژاله- خوش آمدی عزیزم


مرجان- تشکر


ژاله موبایلش را برای دادن پیام بیرون کرد که مرجان با دیدن موبایل تعجب کرد ژاله با لبخند اینگونه:


مرجان- ژاله تو موبایل داری؟


ژاله- مرجان تو موبایل نداری؟


مرجان- نه ندارم


ژاله- چرا؟ بنظر من به این شرایط همه موبایل دارند


مرجان- تا هنوز تصمیم نگرفتم تا که  برای مادرم بگم که برای من موبایل بخرد و فکر نکنم که خریدن موبایل را برای من


قبول کنند.


مرجان با شنیدن رازهای ژاله او را ترک کرد


صحنه نهم     موقعیت: منزل مجید  مکان داخلی زمان: شب


مرجان به خانه رسید و در کارهای خانه با مادرش کمک میکرد که مرجان این لحظه را برای خریدن موبایل به او خوب دانست.


مرجان- مادر جان امروز همه دخترها موبایل دارند


 ولی من  ندارم. بنظرتان بهتر است که برای من هم موبایل بخرید


مادر- باشه با پدرت مشورت کنم بعداً جوابت را میدهم.


مرجان با شنیدن این حرف مادرش و اعتمادی که والدین او برایش داشتن و مطمئن بود که موبایل برایش میخرند.


برای خواندن ادامه مطلب اینجا کلیک کنید.



About the author

160