انتخاب دوست

Posted on at


                                                                  


هر انسان در زندګی خود برای یک دوست احتیاج دارد .چراکه زندګی بدون دوست ناممکن است .اما باید در انتخاب دوست توجه خاص صورت ګیرد باید دوستی انتخاب ګردد که از بابت فامیل ،اخلاق ،شخصیت یک فرد عالی باشد .دوست در زندګی زیاد است امانباید به هر دوستی اعتماد کرد .چراکه بعضی ها در ظاهر خوب جلوه میدهند اما در باطن هزار فساد دارند .پس نباید ما به ظاهر کسی فریب بخوریم .باید بدانیم که باطن آن هم مانند ظاهرش است یانه .چراکه در این زمانه دوست خوب کم پیدا میشود



.در این قسمت داستانی را برای شما بیان میکنم .دودوست بودند در دوران مکتب به نام های مرجان وزینب  .زینب یک  دختر هوشیار راستګو وبا صداقت بود .مرجان هم خوب بود اما چون دوست های بد راهی داشت. وسن اوهم کم بود هرچه دوستان اومیګفتند مرجان فکر میکرد راست میګویند وهمیشه به حرف آنها ګوش میداد .وآنها هم همیشه حرف از دوست پسر  میزدند وبرای مرجان میګفتند که خیلی خوب است آدم در زندګی یک دوست پسر داشته باشد .مرجان هم چون ساده وبی عقل بود به حرف های دوستان خود فریب خورد .روزی مرجان از خانه به طرف مکتب روان بود در راه یک پسر را دید که به طرف او زیاد نګاه میکند مرجان هم حرف های دوستان اویادش آمد فکر کرد که این کار خوب است اوهم به طرف پسر لبخندی زدوبه طرف مکتب روان شد


روز اول ،دوم وسوم همین قسم ګذشت .روز چهارم پسر از زهره خواست تا شماره اش را برای او بدهد مګر در اینجا مرجان با خود فکر کرد که باید  یک بار از زینب هم بپرسم که آیا این کار خوب است که من انجام می دهم یانه .رفت شتابان نزد زینب وتمام قضیه را برای او تعریف کرد.زینب که  حرف های مرجان راشنید بسیار ناراحت شد .واو چون دختر هوشیاری بود مرجان را زیاد نصیحت کرد .وبرایش فهماند که کدام راه خوب است وکدام راه بدو برایش ګفت  ای دنیا ارزش ندارد که خود را به ګناه  مبتلا کنیم وبه این اعمال زشت وناروا دست  بزنیم . اګر فامیل تو از این کار خبرشوند هم خودت نزد آنها شرمانده میشوی وهم آنها  نزد مردم .مرجان تمام حرف های زینب را به دقت شنید وروی حرف های زینب خوب فکر کرد دید هر چه میګویدند حقیقت است از جای خود بلند شد صورت  زینب را بوسید وګفت که هیچ وقت این حرف های ترا از یاد نمی برم .وهیچ وقت به این کار ها فکر نمیکنم همیشه به درس های خود فکر میکنم.وزینب هم از مرجان خواهش کرد که از دیګر دوستان خود جدا شود .مرجان هم قبول کرد .هر دو رفتند سر صنف درسی نشستند وپیام شان به دیګر دختران این بود که همیشه دوستی را انتخاب کنند .که پشیمان نشوند                             




About the author

160