بیتو صحرایی شدم

Posted on at


بیتو صحرایی شدم
وقتی دشت ودامن ها تشنه میشوند به اسمان می گویند گریه کن اسمان به ابرها می گوید ای ابر ببار اسمان ابری هوای مملو از درد وگریه هیج ارامم نمی گذارد اشک یعنی خالی کردن بغض تلخ بغضی که هر لحظه نفسم رااز دورن می کاهد چرا اشک بریزانم ؟بلی من زاده اشکم اشک من عزیزانم راشادوگریه ابرها چمن ها را حیات دوباره می بخشد اسمان ابری وچهره پراز گریه هیچ ارامم نمی گذ ارد درین وای خشک بالبان چاک چاک شده ام بادلی پراز درد وحیرانی دنبال تو دوان دوان گشتم پروردگارا کاش میدانستم که گمشد ه من احساسات پر ازجوش وخروشم را ربوده است دلم از نبود تو گویا کفید دست هایم را به زنجیرهای اتشین عشق دل انگیزش حلقه اویز نموده وپاهایم رابا زولان ها ی مستحکم عشقش بسته بود هر نوع سختی را بخاطر ش قبول داشتم اما چرایکباره گی مرا با تنهایی ها همدوش ساختی مرا سر گشته سر گشته ها ساختی شاید هم مقصر اصلی خودم باشم در کدامین نقطه جها ن مسکن گزین شدی ؟که امروز سرزمین عشقم از نبود تو فروپاشید ه اتشکد ه قلبم از نبود یک حساس شگفت انگیز گویا به ویرانی ها قدم گذاشت تورا باحیرانی های زنده گی یافتم وبا رفتنت چراغ زنده گی ام خاموش خاموش شد کجایی که ببینی امروز درواز ه همه نگاها برویم بسته شد ناامید از خود وروزگار گشتم حالا که فرسنگ ها راه راازمن دور شدی ورفتی بخداسوگند که از همه نا گفتنی ها پشیما ن شدم بااین همه میدانم زندهگی گذر گذر است دنبال کدام ستاره میگشتی که انرا در اسمان وجودم نیافتی چرا بیگانه شدی ازین مرده بی کس چراسراغی نداری چگونه توانستی دراخرجاده های زندهگی بحال خودم رهایم کنی زندهگی ام درین شبها وروزها فقط دوستی بایک سیگاری شده که دودش
کشندولذتش مرگه


















































































































About the author

160