نوای دل

Posted on at


به آرزوی سلامتی  شما خواننده ی مهربان.


* این بار کمی متفاوت تر مینویسم و خواهش دارم تا نوشته ساده و ناچیزم را پذیرفته و بنده را در اصلاح اشتباه های املایی و دستوری یاری نمایید.


بعد از دیر زمان انگشتان ناتوانم را می فشارم  تا بنویسند از جویبار دلم که با هزار درد پنهانی دریاچه ی کوچک دلم را سیراب میکند، از خون دلم.


آنچه مینویسم تمام اندوخته های سیاهم نیست، چون نمیدانم از کجا بنویسم؟ از کدامین قاصد دلم شکوه ها بشنوم؟ کدامین عضو پر دردم را آشکار کنم؟



اما مینوسیم گوشه ی از داستان پرنده ی بال شکسته را... که توان فریاد نوحه هایش را ندارد.


داستانی که نمیدانم از کجایش حکایت کنم تا دلم را از بغض خالی کند. مینویسم از دردی که همین حالا بی اختیار اشک را از چشمانم جاری میسازد و گلویم را آنچنان می فشارد که گویا فرشته مرگ روحم را به آسمان می برد.


چشمانم در آتش فراقش


پروانه ایست بدور شمع


که با هر پلک زدن، مژه های آرزویم


دانه دانه بر گردآب نیستی میریزند


اما هنوز چشم بر راهم...



که شاید فرشته ی امید درِ بسته چشمان سیاهم را بکوبد


و الهامی از باران شفقت بر سرزمین غصه هایم را بدهد


غصه هایی که تن سپیدم را با خاکستر آلوده کرده است


اکنون خبری نیست!


از روشنی نور امید بر کلبه تاریک تنم


و از قهقه خنده ها در آسمان ابری بدنم


غبار سیاه ماورای وجودِ خسته ام را فرا گرفته


و خبر از طلاطم سیلآب های تیره میدهند


بر زمین نارس خوشبختی های من


زمینی که یک شاخه یی از نهال های آرزوی ما را نرویانید


و همه اش را بر باد محو و افسوس کشاند.


افسوس افسوس افسوس...


دیگر خیال های با هم بودن تمام شد!


زندگی ثابت کرد، قانون جدید ظلم بر حق و حقانیت


قانون محو آرزو های پیوند دل


قانون زشتِ حکاکیِ بغض


 بر دیوار آرامش دل


لحظه های عسلی، چون باد تند از مسیر سبز زندگی ما گذشت



شاید بر صفحه دلم دیگر طنین خنده ها آشکار نشود


شاید بلبلان مست دهکده قدیمی بر لبان خشکیده از تبسم ام دیگر رقصان نه آیند


لانه بلبلان در آشیان دلم دیگر ویران گشته است


و  از هجوم زاغ هایی خبر میدهند که دانه های امید را


از توان وجودم چیده اند


و جز دنیایی به مفهوم هیچ را پیش روزنه ی آرزو هایم به نمایش میگذارند


خود شاهدم!


بر زمین خوردنم را


نابود شدنم را


شیطان صفت شدنم را


از قلعه آسمان شرافت، از سر زبان مهربانان، از یاس نابودگر


میترسم از انتهایم.


 که رب رحمن هم یاری ام نکند، آنچنان که مرتبه ابلیس را ازش گرفت


اما هنوز چشم بر راهم...


 و میدانم که خداوند قدیر صفت رحیم بودنش را چون همیش حفظ خواهد کرد


و خالقم...



توان زیست کردن را برایم باز خواهد داد


دو چشمان سیاه اش را برایم باز خواهد داد


آرزو دارم صدای نرم و آهنگ گلویش را


که موج خنده هایش را برایم باز خواهد داد


 واژه نگار: حامد پیمانی



About the author

Hamid-Paimani

Mohammad Hamid Paimani was born in Kabul and graduated from Mohammad Anwar Besmel High School. After passing Kankor (University Entrance Exam), he succeeded in Journalism/mass communications faculty in Kabul University. During his study time at Kabul University, he started writing contents for Filmannex network (Bitlanders) and some other online social…

Subscribe 0
160