عروسی اجباری آمنه

Posted on at


 


امنه دختری بود که به اسلام قلعه زندگی میکرد واو یک دختر زیبا و هوشیار بود اما زندگی او زیبا نبود چون آمنه به سن نه سالگی رسید پدرش او را به یک مرد پنجاه ساله دادآن مرد اولاد های زیادی داشت بعداز دو هفته او را به زور عروسی کردندواو را به شهر بردند وآمنه از دست اولاد های شوهر خود بسیار مورد لت وکوب قرار میگرفت وچون بسیار خورد بود از خود دفاع کرده نمیتوانست تا اینکه بعداز مدتی شوهرش او را به خانه پدرش برد.آمنه همین که به خانه پدر رسید تمام گپهای دل خود را برای مادر وپدرش گفت.آنها برای آمنه گفتند:او شوهر توست هر کاری بخواهد به سر تو انجام داده میتواند وما هیچ کاری برای او نداریم.بعداز دو روز آمنه از خانه پدرش به خانه شوهرش رفت آمنه بعداز دو سال حامله شد وچون برای بچه دار شدنش بسیار زود بود وهنوز به سن قانونی خود نرسیده بود و زندگی آمنه از اول هم بدتر شد او هیچ به زندگی خود نمیفهمید.بالاخره یک دختر زیبایی را به دنیا آورد وخود آمنه زندگی را وداع گفت و دخترک زیبای آمنه در دستان پدر ومادر او پرورش یافت و زند گی تلخ او نیز آغاز شد.



About the author

160