فهمیدن و فهماندن دو واژه مرتبط به یکدیگر می باشند که بدون فهماندن نمیتوان فهمید و بدون فهمیدن نمی توان فهماند حالا گر چیزی را بفهمیم و نتوانیم بفهمانیم آنوقت چه میشود ؟ تا بحال برای بسیاری این اتفاق افتاده است که  چیزی را فهمیده اند اما توانایی فهماندن آن را به کسی دیگر نداشته اند، این خود میتواند دلایلی داشته باشد، 

 

 

اول آنکه برای فهمیدن چیزی باید کسی آن را به ما بفهماند و فهماندن موضوعات مختلف بستگی به نوعیت آن دارد، فرض مثال برای اینکه بخواهیم به کسی دریوری را یاد بدهیم ضرورت است تا وی را عملا پشت ماشین بنشانیم و با ترکیب قوای فکری و جسمی به وی آموزش دهیم که چگونه دریوری کند. و در اینجا فردی نیاز است تا بتواند هر دوی اینها را به کسی که میخواهد دریوری را یاد بگیرد یاد دهد یا وی را بفهماند.

 

حالا مسئله فهمیدن را در نظر بگیریم، برای اینکه چیزی را بتوانیم به کسی دیگر بتوانیم بفهمانیم نیاز است تا آن را بفهمیم، یعنی یاد بگیریم، فرض مثال  برای اینکه بتوانیم ریاضی را به دوستمان یاد بدهیم باید اول آن را یاد گرفته بعد پلان یاد دادن و یا فهماندن آن به دیگری را داشته باشیم. زمانی نمیتوانیم که چیزی را به کسی بفهمانیم که خود آن را بخوبی نفهمیم و در اینجاست که یادگیری درست و اساسی باعث میشود تا چیزی را بدرستی به دیگری بفهمانیم.