من در یکی از روز ها با دوستم به یک شرکت کار میکردیم روز های زیادی گذشت با هم دیگه شریک بودیم یک روز از طرف یک طلب کار ور شکست شده بودیم تمام پول هایمان را بالا کشیده بود دیگه من و دوستم هیچ پول نداشتیم حتی شب بدون نان میخوابیدیم که دوست پیچاره یی من طاقت نیاورد و خود کشی کرد.
از خود یک نامه به جا گذاشته بود وقتی رفتم و اون رو خوندم نوشته بود:
من هیچی ندارم نه پول نه خانه نه خوشبختی و... دیگه نمیخواهم به ای دنیا باشم دگه برام هیچی مهم نیست دیگه نمیتوانم تحمل کنم
خداحافظ برای هیشه...........
خیلی متعسف شدم از اینکه خودکوشی کرده بود.
زمان در حال گذر بود من در یک گوشه نشسته بودم به این فکر کردم که چرا دوباره آغاز نکنم از سرنو بلاخره یک روز میتوانم دوباره همه چی رو بدست بیاورم.
از کوچک ترین کار ها شروع کردم رفتم بیرون از خانه کار کردم روز به روز پول هایم را پس انداز کردم و با اون پول توانستم برای خود زمین،خانه، ماشین،و... همه رو برام خریدم از پول پس انداز.
دوباره آغاز کردم و به یک شرکت دیگه کار گرفتم روز به روز داشتم پیشرفت میکردم تا اینکه شدم رئیس
آن شرکت خیلی خوشحال شدم از اینکه توانستم و دو باره آغاز کردم ...
امید به زنده گی انسان را به موفقیت میرساند پس هیچ وقت نا امید نباشید وقتی به یک راه روان هستید حتما یک هدفی دارید که روان هستید طبعا بدون هدف که نمیشود کاری را انجام داد .
پس به امد موفقیت همه ی تان امید که همیشه در زنده گی پیروز باشید...
صبریه احمدی»: