غمگینم ....
مثل پسری که عشقش رو تو خيابون با یکی دیگه دید اس داد گفت کجای ... ؟ جواب اومد تو قلبت ...
مثل زنی که بد 9 ماه انتظار ، میشنوه بچش مرده به دنیا اومده ...
مثل عروسی که داماد اش تو راه آرایشگاه تصادف کرد و رفت ...
مثل مادری که تک پسرش هیچ وقت از سربازی بر نگشت ...
مثل زنی که میفهمه هیچ وقت مادر نمیشه...
غمگینم ....
همانند دلقکی که روی صحنه چشم اش به عشق اش افتاد که با معشوقش دارن به او میخندن ...
غمگینم ....
همانند جوانی که لحظه اعدام به گریه مادرش میخندید خاطرش آمد بچگی اش، مادرش گفته بود : خنده ات آرامم میکند ...
غمگینم ....
غمگینم
Posted on at