چه حاجت

Posted on at



بی دوستان مرا به گلستان چه حاجب


دارم چو لاله داغ به بستان چه حاجت


از آب دیده ساغر عیشم لبالب است


جام شراب و مجلس رندان چه حاجت است


غم میکشد مرا و شفاهم زلطف اوست


این در درابناز طبیبان چه حاجت است


چون شمع اشکبار خموشی است کار عشق


ای عندلیب این همه افغان چی حاجت است


انصاف نیست ور نه کا سرو و قد او


نسبت به سرو قامت جانان چه حاجت است


تکلیف دوست را غرض آزردن من است


مخفی مرا به بزم رقیبان چه حاجت است




About the author

160