بی وفایی یارم

Posted on at


 


ز گرمی نگاه به رخت مرا بی پروایی نصیب شد


از همه مردم و چیز دل کندم ومرا تنهایی نصیب شد



تو را بیشتر از همه چیز هدف و سرنوشت قرار دادم


سودی نداشت اما برعکس مرا گدایی نصیب شد


نمیدانستم اینقدر بی پاس، بی رحم و سنگ دل باشد


فکری به حالم ننمودی و مرا رسوایی نصیب شد



اینکه به من قدری از نظر لطف و مرحمتت بینی


حصولت را بگذار برعکس مرا جدایی نصیب شد



این که ببینم و آرامم شود حالت زجر و ناآرامم


گذشته از آرامی و خوشی و مرا دیوانگی نصیب شد



ز بهر نیکویی خود یکبار با من کنار بیا ای عزیز


نخیر اینگونه نمیکنی، مرا با دلدادگان آشنایی نصیب شد



در فراقت دیگر این دنیا و زندگی را ترک خواهم کرد


رخت خواهم بست گر مرا آرامی نصیب شد



از غزیزان دور خواهم رفت و "حکمت" گزینم


با "لیث" یکجا شده گرا مرا وفایی نصیب شد


 



About the author

hekmatullah

I am hekmatullah and i am from ghazni province of Afghanistan i graduated from school at 2009 and now im student of journalism at kabul universtiy

Subscribe 0
160