قدم گذار و نپرس

Posted on at


در شهری که شبش مهتابی نیست و تو هم روشنایی نداری تا از روشنایی خود بتوانی  شب های آن شهر را روشن کنی تا شب های این شهر هم روشنایی داشته باشند و دیگر از دل این سایه ها اینقدر سایه بلوتوث به دل خود نکنند و بدانند روشنایی مهتاب اگر چه به اندازه روشنایی آفتاب نیست اما با داشتن این روشنایی سفید و زیبا بازهم روشن است، شب را از تاریکی محض و بی معنا نجات میدهد و همراز شبهای تنهایی شماست ...ا


همیشه راز ها و درد دل های شما را صبورانه در دل شب میشنود هیچ وقت اعترازی ندارد از این که من دیگر از این همه حرف های تکراری خسته ام من دیگر طاقت شنیدن حرف های تان را ندارم او  همیشه با هر دو چشمش دارد در چشمان تان نگاه میکند و با یک لبخندی که در روی لب دارد نشان میدهد که دارد از عمق دل به حرف های تان گوش میدهد ...ا


تو هم باید وقتی در این شهر قدم میگذاری اصلا از تاریکی شهر نترسی و مانند یک مهتاب باشی هرگز از داشتن نوری که نداری افسوس نخوری چون انسان از آنچه که داشته و از دست داده است باید افسوس بخورد و نه از آنچه که نداشته و هرگز به دست نیاورده است ...ا


با علم و دانش خود مردم آن شهر را روشن کنی، افهام و تفهیم شان کنی که داشتن علم و دانش چقدر با ارزش است، بدانند انسانی که علم و دانش ندارد در هیچ جای دنیا جای ندارد و اگر تو هم علم و دانشی نداشته باشی در زیر سایه جهل برای فرار از روشنایی پناه میبری آن زمان است که شهر را تاریکی و خاموشی جهل فرا میگیرد باعث میشود که ادامه زندگی خود را با خرافات ادامه دهید ...ا


به مانند مهتاب راز ها و درد دلهای شان را گوش کن و مرحم گذار باش و یک شنونده خوب باش تا بتوانند با تو احساس راحتی کنند و این را همیشه به یاد داشته باش همیشه در راه علم و دانش قدم گذار و از دیگران در مورد ادامه دادن یا نه دادن راحت نپرس به قدرت و توانایی خود نگاه کن که میتوانی راهی که در پیش گرفته ای را ادامه بدهی یا خیر......ا



About the author

parisaahmadi

parisa was born in herat city she is interested sport

Subscribe 0
160