چون غایب است شمع من از انجمن چه حظ
سرو جهانم از نبود در چمن چه حظ
دور از گل عذار تو ای نو بهار من
از سیر لاله زار و گل و نسترن چه حظ
کامیکه تلخ گشته ز زهر فراق توست
گر شهر و شکرت بود اندر دهن چه حظ
باغ بهشت بیرخ احباب و دوزخ است
بی روح دوستان ز گل و یاشمن جه حظ
مخفیبا ابلهان چه ضرور است گفتگو
چون یار هم سخن نبود از سخن چه حظ