وصال

Posted on at



به وصال تو نگردند رقیبان قانع


در خیالت من غمدیده به هجران قانع


خواهم آخر که بدشنام کنی خرسندش


آنکه زین پیش نگردیده با جان قانع


قیس راحب جنون بیشتر از لیلی بود


عاشق آن است که شد با غم جانان قانع


در غم دوست به آزار رقیبان خوش باش


عندلیب است به خاری زگلستان قانع



از قناعت مگذر شان بزرگی این است


چرخ با این عظمت گشته بیک نان قانع


بوسه ئی از لب جانا رسدت قانع باش


خضر گردده به یک جرعه ز حیوان قانع


مصر روشن ز جمال مه کنعانی تست


باش مخفی تو باین کلبه احزان قانع




About the author

160