آرزوهایم

Posted on at


اندرین ویرانه ، در گوشه ای ، زیر سقفی که گویا ستون ندارد ، با هزاران رفیق همانند درد روزگارم را میگذرانم ، نمیدانم باید به چه چیز این دنیا فکر کنم ؟! به گذشتهء پر درد و سیاهم ؟ به آن روزهایی که چه زود و بیهوده گذشت ؟ به آرزوهایم ؟ که هر گز بر آورده نشد ؟ یا به آینده ای که دیگر چیزی نمانده به تمام شدنش ، امروز تنهایی تمام وجودم را فرا گرفته و با خود اندیشه هایی دارم که هر لحظه در آتش سوزان آن میسوزم



چرا زندگیم بیهوده به باد فنا رفت ؟ چرا آرزوهایی را که از کودکی در خاطراتم میپروراندمشان ، هر گز اثری از حقیقت را ندیدند ؟ چرا امروز احساس میکنم که دیگر به هیچ دردی نمیخورم ؟ در حالیکه روزی احساس میکردم توان انجام هر کاری را دارم ، امروز جز بار حسرت و نا امیدی چیز دیگری باری برای شانه هایم نشده ، همیشه با این همه حسرت روزگارم را میگذرانم و روز به روز ناتوان تر از روز دیگر میشوم


 


ما انسانها وقتی توان و قدرت انجام کاری را داریم بطور جدی به انجام آن نمی پردازیم و برای داشتن آینده ای بهتر از قدرت جوانی مان استفاده نمیکنیم و برای آیندهء مان تلاش نمیکنیم و این طور میشود که وقتی نا توان میشویم دیگر افسرده و درمانده شده و توان انجام آن را نداریم و آنجاست که دیگر جز افسوس توانی دیگر برای ما نمیماند


 


نویسنده : جواد دورانی


برای رفتن به بلاگ قبلی روی لینک کلیک کنید


http://www.filmannex.com/blogs/179804/179804


About the author

jawad-dorani

Hello, I am Jawad Dorani , An English Teacher and member of SHRO

Subscribe 0
160