مخفی بانوی شاعر بخش هشتم

Posted on at


مخفی مدتی را در قندهار سپری کرد و بعد از آن در زمان امیر حبیب الله خان دوباره به بدخشان عودت کرد و پس از نج سال بلاخره به عمر هشتاد و پنج سالیگی در منزل خود واقع در قره خوزی رخ در نقاب تراب کشید و آثار جاودانی از خود بیادگار گذاشت. مخفی منشی لایقی بنام شاه مراد شاهی داشت که بسیار یک شخص همکار و همیار بود.



شاه مراد اشعار زیبایی می سرود و خط خوبی داشت و گاه به گاه نامه و آثار مخفی را برای مدیر اطلاعات و فرهنگ آن ولایت می برد.


هنگامیکه مرحوم حبیب نوابی وظیفه ریاست اطلاعات و فرهنگ آن ولایت را به عهده داشت, و در آن ولایت مریض شد دوبار بانو مخفی به منزل ایشان مراجعه نمود و با ایشان در مورد کارهای شان به گفتگو پرداخت.


آقای سید محمد دهقان که از نویسندگان و اشخاص دانشمند و با دانش آن دیار است در این باره کمک های مادی و معنوی را وعده فرمود. آقای حبیب نوابی یک روز به منزل بانو مخفی دعوت شد و از ماجرای زندگانی شان یک به یک آگاه شد که تمام آنرا در چند پرده مانند درام و داستان دنباله دار ایشان نوشته اند.



همه را برای مردم خود شرح داده و خیلی ممنون و مسرور گردیدند و گفتند تو فرزند معنوی من هستی. مرحوم شاه عبدالله بدخشی هم به آقای نوابی خدمت های فراوانی کرده است و فراموش نباید کرد که مخفی بدخشی از زیب النسا کورگانی و رابعه بلخی و محجوبه هروی و عایشه درانی یاد میکرد و آثار آن شاعره های را مطالعه می نمود و خاطرات و سرگذشت هر کدام را از نظر میگذراند.


از اینکه رابعه از دست برادرش شکنجه شده بود میگفت که به زنها در همه زمانها جفا روا داشته شده است. بعضی مردان چقدر سنگین دل می باشند. از سید مشرب پسر کاکای خود گاه گاهی یاد میکرد که جوان مرگ شد.



TAGS:


About the author

160