دل من

Posted on at


آنکه در گیر بلا هاست این دل فرسوده و ویران من است ، آنکه میسوزد و میسازد و چاره ای جز تحمل کردن ندارد این دل بدبخت من است ، آنکه همه او را ز خود دور میسازند و زیر پایشان لگد میکنند این دل فرسودهء من است ، آنکه مدام میشکند و صدایی ندارد این دل بی کس من است ، آنکه با هزاران امید عاقبت زیر خاک خواهد رفت این دل رنج دیدهء من است ، آنکه مینالد و فریاد میزند ولی کسی صدایش را نمیشنود این دل تنهای من است و این دل تنهای من است



آری دلم تنهاست ، دلم افسرده ز این غمهاست ، دلم تنهاتر از هر روز، دلم در گیر این درد هاست ، دلم دنیا نمیخواهد ، دلم غوغا نمیخواهد ، دلم زندان این دردهاست ، دلم همدرد نمیخواهد ، دلم بیکس و بی یار است ، از این زندگی بیزار بیزار است ، دلم بدبخت و بی یار است ، از این دو رنگی بیزار است


 


چی بنویسم ؟ چی بگویم ؟ چه کاری کنم تا اندکی این دل بدبخت من هم درک شده و کسی مثل شیشه آن را نشکند و زیر پایش لگد مال نکند ، غرق در سیاهی ها و تاریکی های این شهر پر آشوب و غریب شدم ، شهری که آدمهایش ارزشی به دل نمیدهند ، دل شکستن به آنها کاری شده راحت و بی زحمت ، چی بگویم که در این شهر دل بیشتر میشکنه از شیشه ، چی بگویم که رویاهای شیرین مردم در این شهر به کابوس تبدیل شده ، چی بگویم که در این شهر زیاد نوشته میشود ، زیاد خوانده میشود ؛ اما کم و کمتر درک میشود


 


نویسنده : امید دورانی


برای رفتن به بلاگ قبلی روی لینک کلیک کنید


http://www.filmannex.com/blogs/194075/194075



About the author

Omiddorani

I graduated from English institute

Subscribe 0
160