ظلم وستم های ناخواسته

Posted on at


در زنده گی انسان به خود ظلم های میکنند و متوجه آن نمیشود.که آن ظلم یک روز باعث نابودی خودش میشود .ظلم کردن به دیگران و آن هم با تمام هوش  و حواس خود یک گناه ایست که قابل بخشش نیست.کسی که ظلم میکنند و از آن لذت میبرد خبر ندارد که این ظلم شاید یک وقتی بر سر خودش هم بیاید. متاسفانه در وقت ظلم که به شخصی انجام میدهد اینها را فکر نمیکنند.وسبب آن میشود که در همین دنیا ظلمی را که به سر کسانیکه انجام داده را بر سر خودش از آن بدتر بیاید .مانند: کریم او شخصی بود بی حوصله و ظالم او تمام مردم را به دیده بد میدید .او انسانی بود که به اثر ظلم زیاد به فامیلش تمام فامیلش او را رها کردنند .او اگر کسی میدید که به طرف اش نگاه میکنند .او را مجزات میکرد .نا گفته نماند .که او بسیار ثروتمند وقدرتمند بود. تمام مردم از دست او به تنگ آمده بودند .کریم یک شخص تنگ بین بود .او چنان ظالم بود که یک روز یک طفل را به خاطر اینکه بسیار شوخ بود . مورد لت و کوب قرار داد .تا اینکه آن طفل به اثر لت و کوب از بین رفت

 

همین جا بود که مردم قریه  به خشم آمده میخواستن که او را از بین ببرند .اما پیش از اینکه مردم دست به کدام کاری بزنند .کریم به یک مریضی بسیار خطر ناک روبرو شد.او با این درد که داشت روز به روز ضعیف شده میرفت .و متاسفانه به خاطر اینکه مریضی اش خطر ناک بود .مردم از آن دوری میجویدن.و تمام مردم دست به دست هم داده تا که کریم را از قریه بیرون کنند .و بلاخره موفق هم شدند.وقتی مردم کریم را از قریه بیرون کردن .کریم به یک قریه دیگر رفت.اما غافل از اینکه در آن قریه با هاش چی کار ها میشود.مردم آن قریه بسیار هوشیار و زیرک بودن و وقتی کریم را به این حالت دیدن اول از در مهربابی باهاش پیش آمدن .ولی کریم از این گپ بی خبر بود که مردم میخواهند دارایی او را بدست بیاورند.ومدتی تیر شد .ومردم قریه به هر طریقی که بود دارایی کریم را از زیر دستش بکشند.ووقتی مردم قریه پولهایش را بنام خود کردن کریم را از قریه بیرون کردنند.

 

کریم  یک ماه به جای دور از قریه  به ذلت وخواری سپری کرد.و بلاخره  ازبین رفت .وقسمی از بین رفت که تمام بدنش را کوخ زده بود و کسی نبود که آن را به خاک  بگذارد. و در آخرین لحظات زنده گی اش به این فکر شد .که ایی کاش با تمام مردم و فامیل خود رویه خوب میکردم .وبا آنها ظلم نمیکردم .اما افسوس آن وقت پشیمانی هم کدام سودی نداشت .ودر آخرمرگ اش پول و دارایی اش وقدرت اش کدام کمکی برایش نکرد و نتوانست با خود به گور ببرد .اگر از اول به همین فکر میشد  حالا در وقت مرگ اش فامیلش باهاش میبودنند.و این یک درس برای تمام انسانها میباشد .که با تمام مردم وفامیلش از در خوبی پیش بیایم. 

فرخنده عالمیار



About the author

farkhondeh-alemyar

she is Farkhondeh Alemyar .she live in Herat Afghanistan ,she is univercity student in economy , and she is a bloger in Afghancitadel .
she intrested to writing and tv programing.

Subscribe 0
160