درخت مثمر

Posted on at


ـ يادش بخير زمانيكه هنوزنهال كوچكي بودم



ـ آرام آرام بزرگ شدم وبرگ كردم


ـ برگهايم زيادبود،انسانهاازسايه خنكم لذت مي بردند



ـ نه تنها ازسايه ام بلكه ازميوه هايم نيزبهره مي بردند



ـ سالهابه همين طريق گذشت ومن روزبه روزپيرميشدم،ديگرتوان سابق رانداشتم كه برگ وميوه بدهم


ـ وقتي دراطرافم درختان جوان وپربار رامي ديدم احساس بيهوده گي ميكردم،باخودم ميگفتم كه من ديگربه درد نمي خورم



ـ در روزي ازروزهاي زمستان چندتن ازانسانها آمدندكه دردستشان اره هاي برقي بود. آنها اول به من خوب نگاه كردند وبعد شروع به قطع كردنم كردند



ـ مرا به قطعه هاي زيادي تقسيم نمودندوتمام قطعه هايم رادرون موترباري كردندوبه فابريكه چوب بري بردند



ـ درآنجاازمن چيزهاي زيادي ساختند نيمكت،ميز،چوكي،در،كلكين وورق.اينها ثمره من بود


ـ نيمكتهارا به مكتب بردندودرصنف هاي درسي گذاشتند.باشروع مكاتب شاگردان ازآن نيمكتها استفاده كردند



ـ كلكينهاي ساخته شده رابه درون ساختمانهابردندونصب كردند.خانه هاي انسانهابدون كلكين زيبايي زيادي نداردومن اين زيبايي رابه خانه انسانهابخشيدم



ـ گذشته ازهمه اين منفعتها انسانهاازتنه من نيزاستفاده ميكردند.براي رفع مانده گي شان مدتي روي من مي نشستند وبعدبه راه خودادامه ميدادند



ـ ديگراحساس بيهوده گي نميكنم چون وقتي به گذشته ام نگاه ميكنم مي بينم كه از روزاول زنده گيم تابه امروز باعث خدمت وكمك به انسانها بوده ام


بله دوستان عزيز! زنده گي مان وقتي زيباست كه باخدمت وكمك به مخلوقات خداوندبگذرد



About the author

nooriya

نوريه عرفانيان استاد درليسه عالي نسوان تجربوي

Subscribe 0
160