با دستانی پرازآبله این جاروی سنگ مانند را بر جاده های شهر میکشاند٬ گرد میچیند تا از آیینه از جنس طبیعت در زیر قدم های من و تو پدیدار گردد,آری این همین پدر است یا همان برادر با دستانی مملو از نیروی قلبی عاری از غرور و جمله ای بر زبان که به ما می آموزاند,"شهر ما خانه ی ماست."
در تابستان با پیشانی از عرق و در زمستان با دستان یخ بسته جارو را با دستان خویش به زمین قالب میسازد تا لقمه نانی به فامیل و فرزندان خویش به دست آورد، تا نباشد شب چهره ی پریشان و گرسنه ی طفلش را ببیند. گرچه مزد چندانی دست گیرش نیست, اما صفایی شهرش و سلام من و تو برایش دنیای دیگری را میسازد.
نگو که محتاج چنین فردی نیستیم اگر به نبودش فکر کنیم پس این شهر و این دیار در غبار خواهد ماند و یا در زشتی و کثافت فرو خواهد رفت, همه ی شهر در پی درد و نجاست پنهان خواهد شد. همین مرد آهنین است که چون چراغ نارنجی آتش پوش بدن سنگ مانندش است اما با قلبی بسیار روئوف زنده گی من و تو را صفا خواهد داد و به من و تو می آموزاند که "شهر ما خانه ی ماست." راستی با همین دید وافق خویش امیدی در دل دارد تا با همین جاروی دست خویش کشورش را خواهد ساخت و باز هم میگوییم که بر لوحه ی مردانگی خود در جای جای شهر مینویسد "شهر ما خانه ی ماست."
خانه که تمیز خواهد شد حالا با دستان من, مادرم و یا خواهرم ولی بیرون از خانه ی ما چه خواهد شد فضای شهر و کوچه را میگویم که دستانی پرتوان را میجوید.
جواب این سئوال را نارنجی پوشانی میدهند که با دستانی قدرتمند جارو بر فضای شهر و کوچه میکشند، تا مبادا آسیب بر طبیعت رنگین و یا ملتشان برسد. دوست دارند تا با آنها همکار شویم و این همکاری دلیلی از یک جا زیستن نیست اما بدان معناست که مانیز در کارهایشان سهمگیر باشیم. تنها سئوال از خانه ی ما نباشد بلکه این شهر ماست جوابگوی فرهنگ این سرزمین و این ملت است و این آبروی فرهنکی را همین نارنجی پوشان با قلب های شفیق خویش به بار میاورند.
این ها صاحبان این جاده ها هستند اما من و تو رهگذری بیش نیستیم, غروری ندارند اما سلام من و تو, غروری والا برایشان میشازد. با نگاهی تنگ نباید دیدشان این شیر مردان چنان بیداد گر هستند که در حقیقت چشم من و تو جای نخواهد شد. شعارشان همواره پاینده باد "هموطن شهر ما خانه ی ماست".
برای خواندن مطالب قبلی فلم انکس لیسه محجوبه هروی میتوانید پیوند زیر را دنبال نماید:
http://www.filmannex.com/MahjubaHerawiSchool/blog_post
بهناز