حرس هوا وهوس همه اینها کلمات مترادف بوده که معنی خودخواهی وتوقع داشتن زیاد از دنیا وافراد آن میباشد حرس صفت بد وناپسندی بوده که انسان را به تباهی میکشاند افکار انسان را نسبت به همه تحریک میکند وقلب انسان با موجودیت این صفت بد وناپسند پراز کینه کدورت ونیرنگ میشودنسبت به همه افراد جامعه بد بین بوده وتنها هدفش از زندگی کردن این است که خود را از دیگر افراد واشخاص بالاتر وبلند مرتبه تر نشان دهد
همه ما وقتی در یک مجلس مینشینیم کوشش میکنیم که یک بحثی داشته باشیم وبیشترین افراد درباره این بحپ میکنن که دنیا فانی است پس به فکر هوسهای دنییوی نباشید اما بی خبراز این که آیا خودتان توانسته اید به سر هوسهای بی جا خود غالب شوید؟ آیا توانسته اید در قلب ومفکوره خود هیچ هوسی را جا ندهید ؟
نه خیر هیچ انسان نمیتونه خودرا از هر عیب بی نیاز بدبند وفکر کند بهترین است بلکه همه ما برای هوس در زندگی خود یک بش مهم تعیین کردیم واساس تمام کارهای مارا هوسا وحسودیها تشکیل میدهد
همین هوسهای بیجا ماست که ماخودخواه شدیم ونمیتوانیم یک سرنوشت خوبی را برای خود قلم بزنیم نمیتوانیم خوشبختی را در زندگی خود رونما سازیم .انسان همیشه باید قناعت کننده باشدآنچه که خداوند لایقش دیده را ازجان ودل بپزیرد نه اینکه هوسهای بیجا اورا خورده واز بین ببرد که نهازاین دنیا باشد نه هم از آخرت
پس برتمام مسلمانان یگانه پیشنهاد وخواهشم این است که بیایید واز هوسها حرسها وخودخواهی ها دست بکشید به فکر بدست آوردن این وآن نباشیم زندگی خودرا فدای خواهشات تباه کننده خود نکنیم تاکه زندگی پراز شور نشاد وآرامی نصیب ما شود .قناعت را پیشه زندگی خود کنید ببینید که چطور زندگی تان برکت باران میشود
حکایت هوس
یک مرد بود که بادیدن هرچیز درسر راه زود با آن چشم دوخته وبرمیداشت تااینکه در یکی از همین روزها روانه باغی بود وماری در زیر درخت خوابیده بود مرد فکر کرد که مار مرده وپوست اندخته او را برداشته ودر شانه خود اندخت وبه رفتن آدامه داد چون مار نمرده بود او را گزید ومرد از دست بی قناعتی وهوسهایش به سرنوشت مرگ ابدی گرفتار شد
ساناز سیرت