سر گذشت یک زن افغان

Posted on at


درسالیان سال افغانستان را درگیری هایی ان به در اثر این جنگ های پی در پی افغانستان به اقیانوس خون تبدیل شده است دست ها پاها سر ها قطع شده است وزن ها مانند مرد ها ویا شانه به شانه انها قدم می نهادن ومانند این شیران دلیر در میدان جنگ وارد میشدنند ودر کنار شان قدم به قدم به پیش میرفتن از اینرو درپهلوی نام انها نام زنها نیز یاد اوری میشوند زیرا از برای این شامت شان نام انها را سالاین سال در ذهن ها باقی خواهد ماند ونام های خود را ثبت در تاریخ دنیا کردن کشور زیبای مان افقانستان یکی از خانه های این دلیران است در تاریخ کشورمان همواره یاداوری شده هنوز هم این دلیران در کشورمان موجود انداگر چه حال میدان جنگ نیست که بتوانند خود را ثابت نمایند اما زند گی شان برای شان میدان جنگ است نتها فرق اش با ان میدان اینست که برای ازادی کشورشان میجنگیدن ودر این میدان برای ازادی خود میجنگند    

در یک خانه متروکه زنی با فرزندانش زند گی میکرد ش.هر را اطرافیانش متعاد کرده بودنزن برا یاینه اطفالش از گرسنگی نمیرن برای انه در یک خانه همرای ززنان دیگر مشقول به بافتن شد بسیار زود بافتن را اموخت اما در اخر کار بسیار مانده میشد که حتا توان حرف زدن برایش نمی ماند زمانی که به خانه میرفت دید اطفالش را شوهرش لت کوب کرده بود وهر چیز که ر خانه داشتن را با خو برده است هیاچ چیزی برای شان نمانده زن با یدن این چنین حالت تصمیم گرفت که اطفالش را با خود به جای دیگر ببرد قسمی که شوهرش از این کا اگاه نشود ریرا ممکن است که مانع او شود ونگذارد که اطفالش را با خود ببرد موفق شود که انها را با خو به یک جای دور ببرد برای خود جای پیدا کرد ودر انجا اه مشقول به کارشد زنانی که شوهرش از این اعمال او اگاه شد به پیدا کردن انها شروع کرد زن که در دل ترس این بود که خدای نکرده شوهرش او را پیدا کند زن برای اینکه بتواند از خود واطفالش مواظبت کند بسیار کار میکرد تا بتوان برای اطفالش سقف را پیدا کند دیری نگذشت که شوهرش او را پیا کرد

در حالیکه از بعث مواد مخدر استفاده کرده بود به حال خود نبود طفلش را با سنگ که به سرش زد کشت ان طفل فقد پنچ سال داشت زن که طفلش را غر ق در خون یافت شوهر ش را با ضربه بیل به قتل رساند در حالیکه بدون اختیار این عمل را انجام داده بود اما انون بی توجه به این او را دو فرزندش جدا کردن فر زندانش را با او به زندان بردن برایی اوپانزده سال در زندان باشد اطفالش را در ین حالت دید انها را به پدر ومارش تسلیم کرد او نتوانست این درد را تحمل کند وبعداز پنخ سال در زندان درگذشت اطفالش را پدر ومادرش بزرگ کردن انها بی پر ومادر بزرگ شدن نه فرصت این را نداشتن که تحصیل کنندوانها به قسم بار به دوش جامعه باشند ان دو کودک در دبدبختی زنگی خود را سپری کردن دخترک همیشه مصروف شستن لباس های دیگران بود تا بلکه بتواند برادی ده سالش را به مکتب بفرستد تا مثل او این قسم یک زند هگی نداشته باشد ومستقل باشداو این چانس را پیدا کرد که تحصیل کند وخواهرش را از این بدبختی وبیچاره گی نجات دهد اما خواهرش نتوانست در زیر این هم اوار زنده بماند وبخاطر برادرش خود را فدا ساخت تا او را بتواند کمکی کرده باشد واو موفق شد در جامعه جای برای خود پیدا کند .     

سکوت فریاد کردن حق تو نیست باید برای حق که از توست بجنگی وباید مبارزه کنی که در زیر پا ها پایمال نشوی نادیده گرفته میشوی اما اجازه نده که با حرف های خود تو را خورد کنند بخند که خندیدن را فراموش کردی ترس گرسنه ماندن طفلت تو را واردار میکند که غرور خود را زیر پا بگذاریت را به فرزندی که زند گییت را برایش میگذاری اما وقتی که باید دستت را بگیرد از اینکه تو مادرش هستی احساس حقارت میکند بخاطریکه تو زن هستی ایا این حق توست نه این حقت نیست بلکه باید جایت در

 

زن افقان ای زن رنج دیده دوران این چه درد ست و این چه صبراست که که باعث میشود  



About the author

shimaamiri

شیما امیری متعلم صنف یازدهم هستم یکتن ازشاگردان لیسه نسوان حوض کرباس کشورمن افقانستان ولایتم هرات میباشد

Subscribe 0
160