بوی ناب آدمی

Posted on at


آدم های ساده را دوست دارم... وقتی بی پرده از تو لب به خوبی می گشایند... وقتی می خندند... تمام دندان هایشان معلوم میشود... وقتی با تو حرف میزنند ... از پاکی کودک درونشان تو به آرامش خاطر میرسی.... وقتی میدانی آنها هیچ گاهی تغییر نمیکنند ثابت می مانند... ساده لباس میپوشند... حرف های زشتی را بجای نامت بکار نمی برند


با دیدن یک فیلم دلخراش و ساختگی ... چشم هایشان کاسه ی خون میشود... که دریا از شرم اشکایشان کم میاورد.... اسیر نمی شوند.... رهاتر از یک پرنده ی آزاد در دنیا هستند آنقدر آزاد هستند ... که دام هوس راهش را باز میکند... و به جای قیچی کردن بال هایش ... برایش دو بال از جنس نور وصل میشود... به حضور آدم های ساده باور میکنی... حتی آن زمان که در کنارت نباشند... صدای آدم های
ساده از صدای باران رساتر است ... بهشت همین جاست کنار تمام خوبی های این آدم ها...



از کنار آدم های خوب که میگذرم... تمام تصویرهای سیاه ... سفید میشوند... تو رنگ عشق میگیری... از بوی حرف هایت میفهمم که تغییر کرده ای... خوب شده ای... به خوب بودن... خوبی کردن... عادت کرده ای....سرا پا مشغول پاکی میشوی... کینه بی معنا میشود ... دروغ سیاه میشود... و حسد در گوشه ی دلت احساس غریبی میکند 



عبور خویش را لحظه به لحظه به تماشا می نشینم... لحظه تماشاگر ... عمر برباد رفته ی من به تماشا کردن نمی نشیند... شاید سال های بعد باتجربه تر از قبل باشم... ولی تا آن زمان نباید حال خویش را از دست دهم... اعتماد بر زمان حالم... حال دلم را درست شاید کرد
عادت کردم به خواستن و منتظر معجزه نشستن... حال خوبیست میان روزنه های پوچ ... دنبال گل گشتن... ! دنبال باد دویدن ... با اینکه میدانیم باد هیچ گاه اسیر دست ما نمیشود... باز هم دنبال کارهای پوچ دلچسب ترین کارهای دنیاست... باد تو را در آغوش میگیرد... سردی و گرمی باد را احساس میکنی .... اما رهاتر از همیشه درون باد می رقصی



به چهره ام خیره میشوی.... مثل اینکه سالهاست که من را می شناسی... شروع به حرف زدن میکنی... مرا مخاطب حرف های ناقصت میکنی... از من دعوت به شنیدن حرف های زشتت میکنی... از بدی های مردم نقل قول میکنی.... برایم از زشتی های کارهای مردم ... جلوه ی زیبایی ترسیم میکنی... عاشق رقصیدن در فیلم های هندی شده ای... غافل از اینکه بیراهه همان بیراهه است .... بد همان بد است ... و زشت همان زشت است



و من هنوز عاشق پاکی آدم های پاک میان انسان های به ظاهر مسلمان میگردم...  نماز میخوانی ... اما تمام فکر و ذکرت متن آهنگ های مبتذل هست... افکار تو پراست از کارهای بد... جلوه میکنی با لباس های شیک و مدل بالا...  و به آدم های ساده پوش میگویی :- از دنیا سال هاست که عقب مانده اید...


لباس های شیک , موترهای لوکس, خانه های آن چنانی, غذاهای مفصل, حرف های امروزی , خبرهای روز دنیا, دوستی با هرزه های خیابانی, همه را به پای امروزی بودن میگذاری... ولی بین این همه جسم و شی ... دلت برای پرواز در دل آسمان آبی که پراست از روح های ناب آدمیزادی ... تنگ نمیشود... گاهی از جسمت خسته نمیشوی... عاشق جسمت بمان... تا ابد... ولی همین فکر ابدی تو ... تو را به زمین خواهد زد



آستانه تحمل من بالاست... ساده حجاب میکنم... ساده می خندم... ساده حرف میزنم... و ساده عمل میکنم... و هنوز کارهای بد برای من همان معنای بد بودن را دارد... سال های درازیست که از عمر آدمیزاد میگذرد... بدی هنوز بدی ترجمه شده است ... به تمام زبان های دنیا هم... بدی تو را از جلد آدمی بودن در می آورد و در جسمی محدود میکند... که تو هرگز از آن راه فراری نخواهی داشت... و من ه
نوز عاشق همین روح خدایی هستم 



About the author

bahareh-hoseini

بهاره حسيني محصل سال اول سمستر ىوم رشته ساينس

Subscribe 0
160