روزگاران قدیم

Posted on at


در روز گاران قدیم قلب ها پاک بود برای اثبات سخن نیاز به قسم نبود خوانا بود حتی  نگاه انسان ها، دست های شان گرم و آغوش شان پر از محبت بود، نفس شان بوی هم نفسی میداد لبخند شان پر از معنی بود و گریه های شان برای همدردی بود، دل های شان به یکدیگر گره خورده بود  و کارهایشان برای همکاری بود ...ا

اما امروز میتوان گفت: که در این روز گار قلب ها پر از کینه است برای اثبات سخن نیاز به قسم نیست بلکه نیاز دست زدن به خودکشی است  الان نگاه ها که خوانا نیست که هیچ بلکه سخن هایشان قابل فهم نیست دست هایشان سرد است و آغوش شان به مانند کاروان سراست همیشه در حال پر شدن و خالی شدن است و معلوم نیست 

 

که آیا در آنجا جایی برای ماندن است یا نه تنها یک مسافر خانه است و جای گاه هیچ کس معلوم نیست که جای مسافر است یا نه جای خود صاحب کاروانسراست نمیتوان فهمید اصلا این دل صاحب دارد کدام دری هم دارد که بتوان بستش یا نه همیشه باز است 

نفس های شان را تا امروز عطر نزنند بوی هیچ چی نمیدهد به غیر از بوی تعفن ... لبخند  های شان امروز بسیار مرموزانه است هیچ یک از لبخند هایشان بی منظور نیست حتما پشت لبخند هایشان یک هدفی است و بس

 

گریه هایشان فقط و فقط برای خودشان است که چرا چرا و چرا کاری را که خواسته بودند اتفاق نیافتاد یا چرا زندگی باب میل شان نیست  دل های شان با تلفن بسته است با صدا های یکدیگر آشنا اند و با چهره های
یکدیگر بی گانه هستند و امروز تنها کارهایشان برای خراب کاری است و نه برای همکاری

 

ای کاش امروز هم مثل قدیم بود و همه بدون کدام هدفی برای انسان کاری را انجام میدادند ای کاش به مثل قدیم نه تنها قلب هایشان پاک میبود بلکه نگاه هایشان هم پاک میبود و میتوانستیم معنی این نگاه های بسیار مرموزانه را میفهمیدیم ...ا

 



About the author

parisaahmadi

parisa was born in herat city she is interested sport

Subscribe 0
160