خوشبختی فاصله ایست از این بدختی تا بدختی دیگر

Posted on at


قلم را در دست گرفته میخواهم بنویسم ، از درد های پنهان ، از درد دل مردم ام ، از گلوی پر بغض یک مادر ، از هیاهوی جوانان ، از خوشی و غم ...


مینویسم تا بر ورق کشم آن بغضی را که هرگز از گلو خارج نشده ، آن فریادی را که سکوت اختیار نموده ، شاید این چند سخن کسی را به جایی نرساند اما آگاه میسازد دل های را از درد دل همسایه گانشان ، همشهری هایشان ، هموطن هایشان.



آگاه باش ! زمانیکه تو در گوشه راحت نشسته ای و زنده گی میکنی همسایه ات در همان گوشه زنده گی میکند ، نفس میکشد ، راه میرود ، میخندد ، اما خنده هایش درد دارد .



اگر از همسایه ات آگاه نشوی ،  او را فراموش کنی و تنها به فکر خوشبختی و خوشی خود باشی پس دیگری هم به مانند تو اینکار را تکرار میکند و بالاخره همه از هم غافل میمانند و تمام شهر را این جهالت فرا میگیرد .


دین و ایمانم اجازه اینرا بمن نمیدهد تا از هم فرسخی ام بی خبر باشم و اورا به حال خودش رها کنم ، میخواهم او را هم خوشبخت ببینم



کسیکه در دلش غم است در خانه اش غوغاییست فراموش ناشدنی ، تا برایت اتفاق نیفتد درکش بسیار مشکل است .


در آن خانه که شادی و سرور است غم نیز در گوشه کمین نموده تا این سرور را نابود کند و درد را ایجاد کند . بیایید این گفته چاپلین که میگوید خوشبختی فاصله ایست از این بدبختی تا بدبختی دیگر را گونه دیگر بیان کنیم ، بگوییم بدبختی فاصله ایست از این خوشبختی تا خوشبختی دیگر .



در زنده گی خود خودمان تغیر را ایجاد کنیم و باعث تغیر هم خودمان باشیم . دروازه خوشبختی را تا خودمان بر روی خود باز نکنیم کسی اینکار را برایمان نمیکند و تا ما در زنده گی کاری برای خود و اطرافیان خود انجام ندهیم پس از کاروان زنده گی عقب مانده و درهای خوشبختی برویمان بسته میشود و راهی هم برای برگشت باقی نمیماند



زمان در گذر است و برای بخود آمدن هیچگاه دیر نیست .


همیشه خوشبخت باشید!



About the author

160