دختر همیشه مثل بر ده هستن دختران شان حق تسمیم گرفتن ندارد
حق درس خواند نداردهمیشه خانواده های شان برای آن تسمیم می گیرد دختران بی چاره حق دوست داشتن را ندار حق حرف زند ندار نداشت
دختران افغان خوردن نوشیدن حتا حق نفس کشیدن ندارد ای خداج چرا
مثل برده هستن اگر به آن دختران اجازه غذا خوردن
همیشه فر یاد میکند اما به بجز خداج کسی دیگر فر یاد نمی رسد این دختران حتا در سال یک بار برای آنها لباس نو کفش می خریند این دختران حق اتخاب نداشتد حق این را نداشتد که من این رنگ دوست ندارم
اگر یک دختر شجاع پیدا می شد از حق خود دفاع می کرد آدختر را مکم به مر گ می کردن آن را یک دختر چشم سفید می گفتن و پدر آن دختر به جای افتخار سر خود را از شرم بالا نمی کرد چرا دختر من این کار را کرد چنان این دختر بی چاره سرزنش می کردندر روز بیست بار آرزوی مرگ می کرد دختران افغان را در عمر نیاز به سامان بازی دارد به جای سامان بازی
برایش شوهر میدن و اورا با شخص که به شخص پدر کلانش است اورا نکاح درمیآورد از این دخترک بی چاره خودش طفل بود درخاست چند طفل داشن
دختران افغان به جای درس خواند پرستاری از شوهر پیرخود است و پرستاری چند بچه های سر نیم سر به آزدی
زندانی در خانه به جای شادی کردن گریه کردن به جای روشنای تا ریکی محبت ظا لم کردن
خدایا تو بالای دختران افغان روز کن این قسم پدران را هدیت کن