یک لحظه غفلت یک عمر پشیمانی

Posted on at


دخترک قسمی به در دیوار خانه شوهرش نگاه میکرد که انگار دیگر امید دیدن این خانه را نداشت واو به دعوت میرود و آخرین گام های خود را به بیرون شدن برای همیشه از این خانه بر میداردعصر همان روز دوباره به خانه باز میگردد واز مهمانی بسیار خورسند بنظر میرسید همان روز بود که آسمان ابری بود انگار روی آ سمان را غبار پوشانیده بود.
 از در و دیوار بوید مرگ میامد و معلوم نبود که چی شده و دلش از کجا گرفته بود از شکنجه های که خانم اول علی برایش داده بود یا اینکه زنده گی را برایش جهنم  ساخته بود .
زمانیکه  شوهرش بخانه باز میگردد هر دو خوشحال بودند و باهم گپ میزدند در این اثنا بود که بر سر یک گپ باهم درگیر میشوند و این بگو ومگو های این دو زوج باهم خیلی معمولی بود



 مگر سرنوشت برای این دختر چیز دیگه رقم زده بود که در همان لحظه بیاد شکنجه های خانم اول علی می افتد و او تصمیم به خود کشی میگیرد و برای شوهرش میگوید که خود کشی میکنم شوهر حرف این دختر را نشنیده گرفته و او هیچ فکر نمیکند که او حتی به مرگ هم فکر کند .



شوهر از خانه بیرون شده به طرف بازار میرودو دخترک هم که کاملا شیطان او را اسیر خود کرده و او را بازیچه ساخته  بود و بر سر تصمیم او پای فشاری میکرد و در آن وقت او فریب شیطان را خورد و دست به خود کشی زد.و بعد از چند ساعتی او را به شفاخانه بردند.
 تازه عروش قصه ما با قلب مملو از آرزوهای که برای آینده  و چشم انتظار برای سلامتی خوداشت بعد از سه روزدر شفاخانه به آغوش بی رحم مرگ میرود میمیرد .
شوهر او خیلی گریه میکند اما خانم اول علی اصلا هیچ عکس العملی از خود نشان نمیدهد  و دخترک بیچاره که پیکر مظلوم و ضعیف او که کاملا سوخته و از هم جدا شده بود بالای شانهای مردم بطرف قبرستان میبردند و با تمام آرزوها و آرمان ها و ظلمهای که به او شده بود خداحافظی کرده و به دیار ابدی پیوست .
شوهر که عشق خود را بایک لحظه غفلت از دست داده بود از غم قصه بسیار حالت دیوانگی را میگیرد و دیوانه میشود .



 در این جا افسوس ها هم هیچ فایده نداشت و یک لحظه غفلت زنده گی این دو زوج را به ناکامی میکشاند و شوهر هم به جرم کشتن خانم خود  در پشت میله های زندان بقیه عمر خود را سپری میکند.
این داستان واقعی است و حقیقت دارد



About the author

160