لعل خندان

Posted on at



چه شد گر یک سخن گویی از آن لعل شکر باری


سلیمان را بدان حشمن زموران کی بدی عاری


اگر از شوکت و دولت تو الطافی نمی داری


نوازش توان کردن گدایان را بدشنامی


بگو پیغام ای باد سحرانشوخ جاهل را


که از هجر بنوشم تا بکی این زهر قاتل را


پرستم با خیالت عمها سودای باطل را


بیا ای مایه آرام دل آرام ده دل را


که نبود بیش ازین بیتر مرا صبری و ارامی




About the author

160