دلبر

Posted on at


 


مغرور مشو هیچ گر از خود خبر هستی


یری بتو معلوم شود حال بدو نیک


روزیکه ازین منزل چر حدثه رستی


جز تیغ دوا بروی تو و آن چشم می آلود


شمشیر ندید است کسی در کف دستی


چشم تو و صد غمزه بهر غمزه بلایی


زلف تو و صد حلقه بهر حلقه شکستی


گفتم که جواب غزل کیست خرد گفت


مخفی نه ترا گفتم از این مرتبه پستی




About the author

160