کمیسون انتخابات و صندوق دیموکراسی سرگردان

Posted on at


الا ای بانگ آزادی فدایت شوم یا نه


فدای نغمه و آهنگ صدایت شوم یا نه


چی بد روزگار است، دیموکراسی و درمانده تر از آن کمیسیون انتخابات، هر دو افتیده بر پل لرزانک دریایی کابل، نه راه در پیش نه دری به عقب، محاصره در بین دو لشکر متخاسم، پهلوانان صاحب تیر، گرز و کمان به همرای رستم داستان سوار بر فیلان و لشکر گران بر یک طرف و بر طرف دیگرش کابل شاهان و زورمداران هر دو سپا آمده پیگار و رزم گران، یکی با خشم و خروش و دیگرش با طبل و سروش.


پلک بیچاره لرزان و ترسان از نوای شیپور رزم جویان پر جمع و جوش عرق ریزان و نالان از سیم پایه های تیر و تبر خورده حلقه های ریسمان و تخته های پاره پاره و فرسوده روزگار گذشته. کمیسیون و کمیسیون داران در پهلوی عروس رنگ مالی شده دیموکراسی خمیده، افتیده و تراسان و پریشان در وسط پل لرزان، پرچم سپید برافراشتند یاری و کمک از مردم خواستند. بینوا کمیسیون از ترس خشم مردم و ربودن و تجاوز به عروس ملت به وسیله سپاهداران متخاسم چی جواب به صاحبان امانت بدهند. دسته جمعی به دور صندوق یا دولی رای زانو زده با ترانه و زمزمه غمگین و شیرین شروع به خواندن دعا نجات به درگاه قازی العاجات کردند.



ملت و مردم با چشمان درمانده و قلب های شکسته از روزگاران سالهای گذشته و بی پرسان تماشا گر قانون شکنی عهد و پیمان، چون ماتم زده گان ایستاده و نشته به دور تا دور لشکریان و رزم جویان سپهداران.


عده از موی سفیدان، بزرگان و خیر خواهان دعا گویان و نصیت کنان به پا ایستاده به جلو سپاهداران، فریاد بر آوردند به هر دو جناح رزم جویان گفتند و گفتند از رازها و رمز های پشت پرده های نهان، ای سپاه داران نگهدارید عهد و پیمان تان، به پرسید از موی سفیدن جهان راه خیر و صلاح بجوید. ره گمرایی و راه فساد و دد و دیوان را مجوید، رای قرآن باز کنید راه شیطان ببندید.



دست نیاز بردارید به درگاه بی نیاز، مشکل آسان نماید مشکل کشای آسمان، ای سپاه سالاران همه از یک مرز و بومید، همه از یک کوشت و خونید مال و فرزند این سرزمیننید، نفرین این خاک بر خود نخرید سینه و دامن مادر وطن پیش دشمن ندرید.



به هوش آید ای مستان می کده قدرت، بر تن ملت مظلوم هنوز جای زخم و زنجیر غلامی و کروگان کیری التیام نیافته. هنوز هم اندیشه های زهرآگین تزریق شده ( نژاد، قوم و سمت) از کارزار روزگار به کنار نیفتاده، خدا را بس است نعمت او شکران کنید آنقدر در کنجیه ها دارید که برای ده ها نسل خود تان و صد ها سال زندگی تان بس است ناقوس رزم و شیپور آشوب را خاموش کنید. دیگر غلام بچه آزاد شده و گروگان رها شده برای مقاصد تان در بین ملت وجود ندارد، چشم غفلت باز کنید به زمین و آسمان آزاده و نیلگون کشور بنگرید در همه جا کبوتر های سفید، سرخ و خاکستری پهلو به پهلو و شانه به شانه غمبر و بال زنان بر خانه ها، قریه و شهر ها به پرواز اند، در همه حال با هم در حال راز و نیاز اند خرجین های پر از مصیبت، ناکامی و مهاجرت را پیش هم نهاده توته و پارچه میکنند و به دست نسیم روح بخش وحدت و برادری میسپارند، و صبا پیام صلح، امنیت و اسایش را بر فضای کشور می افشاند.



دست از نزاع و دشمنی بردارید دشمنان را بر خویش مه خندانید، سپاه سالاران راه مصلحان را با تردید پسندیدند و نمایندگان را جهت مذاکره و مصالحه به بارگاه حاکم بر حال فرستادند و مردم پت و پریشان نگران خانواده و فرزندان و روزگار خویش به کاشانه های خود راه سپار شدند.



هدیه از محبوب



160