در جامعه امروزه کم تر کسانی پیدا میشوند که عام فهم باشند دقیقا منظورم اینست که بتوانند ما را درک کنند در جامه بسیار کسانی هستند که میشنوند حرف های ما را اما کسانی که ما را درک کنند تعداد شان انگشت شمار است اصلا معلوم نیست چرا همین اشخاصیکه دارند دقیق حرف های مان را میشنوند و در لا بلای حرف های مان سرهم تکان میدهند نمیتوانند ما را درک کنند آیا ما نمیتوانیم آنها را بفهمانیم؟؟؟ یا آنها نمیتوانند ما را درک کنند ؟؟؟
اصل حرف همین جاست درک کردن باید این را هم قبول کرد گاهی درک کردن کسی آنقدر سخت است که اصلا قابل گفتن نیست چون حرف هایش بیانگر دیگر حرفیست و کارهایش بیانگر حرف های دیگری انسان نمیداند که به چی اعتماد کند تا درست بتواند حرف های او را درک کند به هر حال همه ما انسان هستیم شاید بتوانیم هم دیگر را حد اقل ذره ای درک کنید و اگر واقعا ذره ای درک دیدیم در
وجود خود یا توانستیم احساسش کنیم عالی میشود اگر او را برای درک کردن دیگران استفاده کنیم
برای درک کردن انسان گاهی اوقات دوست انسان بهترین سوژه است دوستی که واقعا دوست باشد و در تمام لحظه های شیرینی و تلخی زندگی همراه یار و یاور انسان باشد دوستی که قدرت درکش بالا باشد بتواند انسان را بفهمد حرف را از داخل چشمانمان بخواند نه اینکه صد بار برایش بگوییم اما بازهم نفهمد که ما برایش چه گفتیم هدف ما از این همه حرف زدن چه بوده و ناگفته نباید گذاشت گاهی اوقات داشتن یک دوست خوب بهترین نعمت الهی است
دوستی که وقتی افتادی دست را گرفت نه که وقتی افتادی نفست را گرفت دوستی که بتوانی در وقت تنهایی و بی کسی با او باشی و راز دل کنی و غم های صد ساله ات را به یک بارگی فراموش کنی