عمر درگذر زمان

Posted on at


درفصل زمستانیم وتیک تیک عقربه ساعت در گوشم زنگ می زند افتاب طلوع کرده وپس غروب می کند وهمین قسم شب وروز در حال گذر است درخت های که برگ های شان سبز شوده بود برگ های شان درحال ریختن است گل های زیبا در حال خشک شدن اند پرنده های بهاری قصد سفر دارند در شب مهتاب نورانی هویدا ودر روز پنهان می شود وخورشید در روز نمایان ودر شب جای خود را به مهتاب میدهد . دوباره بعد از زمستان نوبت ازبهار میگرددو فصل خوشی ها شروع میشود پرنده های بهاری به لانه های خود بر می گردند وباز صبح ها با صدای زیبای انها اغاز می شود غنچه های گل ها می شگفند وباز درختان زبیای وسرسبزی خود را به دست می اورندوتمام انها با یک امید تازی به پا می خیزند هر سال از زندهگی همین قسم سپری وتک تک سانیه های که سپری میشوندوبه دنیای فانی سپرده ودوباره به سفر خود ادامه می دهد اگر چه تمام مادراتوبوس دنیا سوار شودیم اما راه و هدف ها هر یک از ما جداست . وهمچنان پایان داستان ها هر یک از ما متفاوت می باشد                       .                                                             . واماعمر تفنگیست که پر از مرمی ایست وبرای شلیک کردن چندین هدف موجود است اما فقد یکی از این هدف ها سعی می باشدوقتی تفنگ پر از مرمی است به فکر اینکه ممکن است خالی شود نخواهیم بود ولی زمانی می رسد که دیگر برای شلیک کردن کدام مرمی نخواهد بود .وتفنگ بدون مرمی مانندکشتی بدون کشتی بان است هر دو دیگر به درد نمی خورند میتوانی با هدف گیری سعی ومتوجه بودن به زمان بسیاری از مرمی ها را به هدف درست بزنی اما بدون این چیز ها چانسی برای موفقیت نخواهی داشت بعضا چنین پیش می اید که هنوز مرمی داری اماوقت دیگر تورا یاری نمی کند ونه دوباره چانس بازی کرد برایت داده می شود .در اخر تعداد هدف های درست وغلط شمارش می گردد ان وقت است که برنده بود یا نبودنت معلوم می گرددعمر هم همین قسم است در گذر همانند نور از کنارت می گذرد سانیه ها دقیقه ها وساعت ها وروز ها ماه ها سالها در گذر است وعمر این ها را یاری می کند وباانها در گذر است درخت عمر نظر به هر وقت وگذرش لباس معینی می پوشد در بهار سبز در تابستان نصواری در خزان زرد در زمستان خاکستری می پوشد این واقعه هر سال تکرار می شود تا بلاخره درخت عمر می خشکد زندهگی بازی است که دران کلید های اساسی زیادی ایست اما مهمترین انها هدف داشتن است که بزرگ ترین سلاح محسوب می گردداخر بازی مربوط به عملکرد توست که پله های ترازو به کدام سمت متوقف می شوند در زنده گی گودال های زیادی موجود است که نمی توانیم چشم بسته از ان گذر کنیم عمر مثل پرندی است که وقت بلند شودنش معلوم نیست ووقتی بلند شود دیگر نمی شیند واما وقت دزدی است که عمر را از ما می گیرد میان ما ووقت یک بازی در جریا ن است که ما از ان بی خبریم یک بازی مخفیانه .وقت همیشه در حال گذراست ومارا نیز با خود میبرد نباید خود را تصلیم بازی وقت کنیم وخودرا به ان بسپاریم بلکه باید راه بازی کردن باوی را بیاموزیم در گذر زمان به جای خواهیم رسید که دیگر شیرین ترین لحظات وتلخ ترین لحظات فقد یک خاطره است وبس.در زنده گی برای ما بسیاری از                                

فرصت ها داده شوده است وعلامه خطر به ما کمک می کند اما ما مثل اینکه چشم های خود رابسته وگوش های خود راگرفته باشیم که نه میشنویم ونه می                                                                                                                  

بینم عمر همانند گل است که وقتی در غنچه است طفل است موقعیه که چند دانه از برگ هایش بیرون می اید نو جوان است وهنگامیکه تمام برگ هایش بیرون می ایدجوان است انوقت است که خوب بودن یا بد بودن اشکار می گردداما زمانی که برگهایش می ریزد دوره پیراش است اما گل با انسان بسیار فرق داردچون انسان خود ش راه خود را در موارد که مورد ازمایش قرار می گردد انتخاب می کند (. از حضرت علی (ع) پرسیدن واجب واجبتر چیست نزدیک نزدیکتر چیست عجیب عجیبتر چیست سخت سختر چیست فرمودند واجب اطاعت از الله واحبتر ترک گناه نزدیک قیامت ونزدیکتر مرگ عجیب دنیا وعجیبتر محبت دنیا سخت قبر وسختر دست خالی رفتن به قبر .) باید از فرصت گرانها که به ما داده شده است به خوبی استفاده کنیم تا در پیش خود وخدای خود شرمنده نباشیم. عمر مان می گذرد ما همه فقد راهگذریم تنها چیزی که ازما باقیست فقط خوبیهاست.



About the author

shimaamiri

شیما امیری متعلم صنف یازدهم هستم یکتن ازشاگردان لیسه نسوان حوض کرباس کشورمن افقانستان ولایتم هرات میباشد

Subscribe 0
160