(( لبخندۀ مادران افغان ))

Posted on at


(( لبخندۀ مادران افغان ))


خدایا ! خدایا مرا آن دی که تو را آن کنم ؛ مرا صبر بدی که تو را عبادت کنم ؛ و وجود ما را با مادران مان بسته ای که تک تک از لحظه ای زنده گی مان با مادران مان گرۀ خوردۀ است . و آن لبخنده زیبائی مادران را باید خود مان به لبانه شیرین شان بدهیم و عشق را به وجود شان جاری کنیم تا لبان شان را خندان و چهره ای شان را شاداب ببینیم . وسراسروجود مادران را پراز محبت و عشق خود سازیم .
امروز هر لحظه ای که میگذرد مادران در غم و اندو فروع میروند . ولی ظاهر خود را بخاطر اولادان خود خندان میکنند . چرا ! امروز مادران بجای خوشی و لبخند گریه کنان هستند . و این همه از چی تأثیر است ؟
باید گفت : که این را دشمنان خون خوار وطن میکنند . که می توان یک مثال زنده ای را به شما پیش کنم که چگونه لبخنده شیرین مادرمهربانی که هنوز به درستی نمی تواند فرزندش حرف بزند از بین رفته و بجائی خنده غم ها درون این مادر را فراه گرفته است .
سمیر! سمیر که بسیار یک طفل کوچک است از( 16) شانزده روز به این سوء از دروازه خانه شان او را یک گروهی که هیچ حساس ندارند. که یک مادر اگر فرزندش را نبیند چی خواهد کرد ؟ آن طفل محسوم را ربودند .
آیا این ظلم نیست ؟ برحق یک مادریکه هنوز صدای شیرین طفل خود را به درستی نشنیده است .......... ! و این را بدانید که حیوان این قسم کار را نمی کند . پس چرا ! انسان ها این قدر فکر و عقل خود را از دست داده اند .
و آیا ! آیا با این همه کارهای پست وجدان شان راحت است ......................... ؟
و آیا ! آیا این دنیا دنیائی فانی نیست ......................................... ؟
و این دنیائی فانئ که به یک پول نمی ارزد. وآن انسانیکه یک طفل محسوم را اختطاف کرده و او را به قتل برساند لایق این همه کار های زشت و ناپسند است !
ای خطاء کاران یک بار کلای تان را به پیش تان بگذارید و قاضی کنید . و با خود بگوئید: که ما خطاء کاران چرا ! لبخنده شیرین یک مادر و از طفل اش را گیرفتیم . و چرا ! این بد نامی را به خود اختیار کردیم و به جامعه رسواء و بی آبرو یک چندی راه را تئ کنیم . و با یک انسانیکه خالی از عقل و شعور نیست وابسته نباشیم .
سپس بدانید :ـــ ای خطاء کاران که این دنیائی فانئ به این قسم کار های نادرست نمی ارزد . و خود را از این قسم کار های شطانی باز دارید . و صدای لبخنده مادران را به درستی و به گوش های باز بشنویم که چی قدر خوشایند و لطیف است . که تا شوید یک شخص خوب و باارزش در بین جامعه اسلامی ...................!
و من همان باز مانده ای مادرم ! که لبخند رابر لبان خوش مهر و محبت مادران خواهانم . و غم ها را از درون شان می خواهم که به دور ترین قله ای جهان بینم . تا شویم همه خوش و خندان ................................!


الهی ! الهی!
الهی ! توان ام دی که گویــــم خدایم توهســــــــتی ؛و مادرم خندان باشد و بس .
الهی ! سرم را می دهـــــــــــــــــــم در راه عشــقت ؛ دلم وابســــــته است به مهــــــرمادر .
الهی ! من آندم باز گویم پشت پرد سخنی را ؛کرا چشم بیدار است ودل روشن .


 



About the author

hangama12

هنگامه عظیمی هستم در سال 1375 در شهر هرات متولد شدم هم اکنون متعلم صنف 12 مکتب محجوبه هروی میباشم

Subscribe 0
160