اسیر ازدواج

Posted on at


آن زمان که غم و اندوه در وجودم رخنه کرد من تازه از مکتب فارغ شده بودم زماني که زياد ارزوها داشتم زماني که ميخواستم سرمنزل زندگي ام را تعين کنم .
که دست سرنوشت راه ام را تغير داد زبانم از بيان اين نا عدالتي قاصر است، تنها اشک است که با سرازيرشدن و غلتيدن بر روي گونه هايم، آن را بيان مي کند


آن زمان که من ميخواستم دريا شوم ميخواستم شب را آتش بزنم و زودتر به فردا برسم زماني که چشم من به سوي قله هاي بلند بود زماني که آرزو داشتم وارد پوهنتون شوم و درس سياسي و سياستمداري بخوانم
که اسیر رسم و رواج شدم اسیر ازدواج شدم


سينه ام از فشار اين همه ظلم وبي عدالتي به درد آمده و بيداد مي کند،
من با این ازدواج همه چیزم را از دست دادم منم آرزوهایم را از دست دادم من آزادی ام را از دست دادم
تنها اشک است که همانند کاردتيز، سينه ايم را مي شکافدتا از اين بار کاسته شود.
آن زمان که از رنج، تعصب و بداندیشی مردم قلبم شکسته و روحم آزرده بود که خودم نا دانسته اسیر این مردمان شدم
،

 

حالا همانند پرنده اي زخمي شدم که در قفس تنهايي، به تلخي غم هاي زندگي فکر مي کند. منی که دوست داشتم همانند آن پرستويي باشم که آوازقناري ها را در گوش دنيا زمزمه مي کند.

زماني که رود سرخ خون از ميان بند بند وجودم به حرکت در مي آيد و در حفره ي کوچک مي تپد . سيلابي از خون را روانه ي اين کوير تن مي سازد تا روح زندگي در آن جريان يابد لبخند خوشبختي بر لبانم نقش مي بندد چرا که هنوز در اين بازي بی عدالتی تسلیم نشده ام.

من هنوزم هم با همین بال شکسته ام میخواهم به قله موفقیت برسم
هنوز هم امیدوار هستم که روزی بالم جور میشود و من دوباره پرواز میکنم

 

 


نویسنده : اسرا امید



About the author

asra-omid

Asra Omid is an Afghan girl, she was born in April 28 , 1994 in Herat,Afghanistan .she finished school two years ago in 2011 from Mahjoba Heravi high school . she is a member of the National unity tribes assembly of Afghanistan ,and she is a blog writer at film…

Subscribe 0
160