آری من دخت افغانم ، که در سرزمین زیبایی ها، در جایی که خاک آن اجداد ، پدرکلان ها، پدرمادر و خودم را درآغوشش پرورش داده است و با آسمان آبی دریا مانندش چنان خودنمایی میکند که گویا درشب ها ستاره های قشنگ و ماه زیبایش همانند الماس می درخشد ، زنده گی میکنم...
آری من دخت افغانم ، در سرزمین عشق و رعنایی، جایی که رنگ انارش رنگ عشق را خجل میسازد ، لاجوردش آبشارهای دنیا را با رنگ آبی اش محو می سازدو کوه های سر به فلک کشیده ی آن ستاره گان زمین اند ، زنده گی میکنم....
آری من دخت افغانم و در سرزمین مهربانی ها ، جایی که مردمانش در یک دسترخان کوچک ولی با دل های بزرگی که سرشار از محبت و مهربانی است غذا میخورند ، و مهمان نوازی و مهربانی شان در جهان بی نظیر است ، زنده گی میکنم....
اما......اما..... و اما....
با این همه زیبایی سرزمین قشنگم را دشمنان ظالم ووحشی به ویرانه ی بیش تبدیل نکرده اند ...
آری من دخت افغانم ! و امروز فریاد میزنم من دخت افغانم و بادستان کوچکم این سرزمین را از ویرانه به زیباترین آبادی دنیا تبدیل خواهم کرد..........!
آری من دخت افغانم....!!!